سیفالله امینیان را حداقل اهالی کاشان با نام مهندس میشناسند. پای حرفهای او نشستهایم تا به پیشینهی خرید خانههای تاریخی کاشان و مرمت و احیای احتمالی آن بپردازیم.

موضوع مرمت ابنیهی تاریخی در دههی هفتاد کاشان است. اما اگر به گذشتهی تاریخی برگردیم پیش از انقلاب، در دههی سی احتمالا و چه بسا زودتر، اتفاقات خوبی در حوزهی نجات آثار تاریخی صورت گرفته است. براساس اسناد و مدارک و اطلاعاتِ شما، پیشینهی مرمت آثار کاشان در سدهی اخیر از کجا آغاز میشود؟
اگر از شرایطِ کلی توجه به آثار تاریخی در صد سال اخیر ایران بخواهیم بگوییم، باید از وزارت معارف، اوقاف و صنایع مستظرفه آغاز کنیم. در حقیقت آموزش و پرورش، صنایعدستی و اوقاف زیرمجموعهی این وزارتخانه بودند. در تهران نزدیک میدان بهارستان، خانهای بود که الان معروف است به عمارت مسعودیه. اینجا خانهی ظلالسلطان، پسر ناصرالدینشاه قاجار بود و رضاشاه سیصدهزار تومان به دختر ظلالسلطان میدهد و آن خانه را از او میخرند که آن زمان مبلغ بسیار قابلتوجهی بوده است. عمارت و باغ بزرگی است که تبدیل به وزارت معارف، اوقاف و صنایع مستظرفه میشود. خدا رحمت کند سیدمحمدتقی مصطفوی کاشانی، ایشان با آندره گدار -که موزهی ملی را طراحی کرده- همکار بوده است و در گوشهی این وزارتخانه، ادارهای به نام ادارهی باستانشناسی، زیرمجموعهی صنایع مستظرفه ایجاد میکند. در این مجموعه، فعالیتهای باستانشناسی و شناسایی و مرمت آثار تاریخی صورت میگرفت. در کاشان، باید یاد کنم از شاعر بزرگ معاصر، مرحوم استاد مصطفا فیضی از نوادگان ملامحسن فیض؛ نزدیک بیست سال از وفات این مرد بزرگ میگذرد و در حقیقت پایه و ریشهی ادارهی میراث فرهنگی کاشان را ایشان بنیاد گذاشته است. آقای استاد مصطفا فیضی که کارمند ادارهی فرهنگ کاشان بود در سال 1337 در ادارهی آموزش و پرورش کاشان، قسمتی به نام باستانشناسی دایر میکند و بعد شروع میکند به نامهنگاری برای مرمت بناهای تاریخی کاشان. انسان بسیار فعالی بود و با خیلی از علما ارتباط داشت. بعد، این ادارهی کوچک باستانشناسی را که در آموزش و پرورش بود با تلاش بسیار تبدیل کرد به ادارهی فرهنگ و هنر (میراث فرهنگی) و خودش هم رئیس آنجا شد.
در آن زمان که ادارهی فرهنگ و هنر درست میشود، در کنارش انجمنی به ریاست شاه تشکیل میشود به نام انجمن حفاظت آثار ملی. یکسِری دانشمندان عضو میشوند و رئیس انجمن هم شخص شاه است. برای اینکه بودجهای برای آن تامین کنند روی یکسری محصولات مثل سیمانِ تولیدی کارخانجات عوارض میبندند؛ فکرکنم دو ریال یا پنج ریال روی هر پاکت سیمان. اعتبارات بناهای تاریخی را از پولِ این عوارض تامین میکنند و یواش یواش، برای بناهای مهم بلیط ورودی هم تعیین میکنند. یادم است بلیط ورودی باغ فین اولبار پنج ریال بود. جالب است بدانید بهواسطهی کوششهای آقای فیضی و هم اینکه کاشان بافت تاریخی و خانههای بزرگی داشت، دفتر حفاظت کاشان زودتر از دفتر اصفهان تاسیس شد و جالبتر آنکه اراک، قم و حتا خوزستان زیرمجموعهی دفتر کاشان قرار گرفت. در این دوره کوششهای آقای مصطفوی و آقای فیضی بسیار درخور اعتناست و از کارهای بزرگی که انجام دادند به نیکی باید یاد کرد. از جمله تاسیس موزهی ملی کاشان در باغ فین که اقدام بسیار ارزشمندی بود و تعدادی از خانوادههای بزرگ کاشان مثل خاندان غفاری، شیبانی و صالح، اشیائی را که در اختیار داشتند رایگان به موزه بخشیدند.
دفتر فنی کاشان در چه سالی ایجاد میشود؟
خاطرم نیست اما این تاریخ در مجلهای چاپ شده بود.
در ایرانِ 1301 خورشیدی، انجمنی هم با نام انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با هدف حفظ و معرفی آثار کهن شکل میگیرد، این انجمن حفاظت آثار ملی، همان انجمن آثار مفاخر فرهنگی میشود یا خیر؟
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی فرق دارد. شخص شاه رئیس انجمن حفاظت آثار ملی بود و هفتاد نفر از دانشمندان عضو این انجمن بودند.
اگر به دهههای سی و چهل کاشان برگردیم، آقای حسن نراقی و نقش ایشان را چگونه ارزیابی میکنید؟
حسن نراقی خدا رحمتش کند در زمینهی فرهنگسازی تلاش بسیاری کرد. خصوصا با نوشتن کتاب «تاریخ اجتماعی کاشان» و کتاب «آثار تاریخی کاشان و نطنز» توجه عموم را به میراث مادی و معنوی این شهر برانگیخت. همینطور دهها مقاله از کاشان و مناطق پیرامونی آن تهیه کرد و در مجلهی «هنر و مردم» منتشر کرد. مجلهی سودمندی که تا بعد از انقلاب هم دو سه شماره در آمد و بعد تعطیل شد. صد و سه شماره منتشر شد و من حدود نود شماره از آن را دارم. آقای نراقی مقالات ارزشمندی در آن مجله دربارهی معماری کاشان، فرش کاشان، خوشنویسان و هنرمندان کاشان نوشت و در شناخت فرهنگ و تاریخ کاشان، کوشش بسیار کرد.
آیا از نشستها و جلسات انجمن حفاظت آثار ملی در کاشان مستنداتی وجود دارد؟
اگر باشد باید در آرشیو آموزش و پرورش پیدا کرد. چون اوایل دفاترشان در آموزش و پرورش تشکیل میشده و متاسفانه در میراث سابقهای ندارد. از قبل انقلاب، هر بنایی که مرمت میکردند اول مستند میکردند و عکس میگرفتند و گزارش میدادند که این بنا در چه وضعی است و بعد گزارشها را با عکس و متن و نقشه میفرستادند تهران که اعتبارش را تامین کنند. اعتبار که میآمد مرحله به مرحلهی مرمت را عکسبرداری میکردند و مستندات در یک پرونده نگهداری میشد و بعد میفرستادند تهران در سازمان مرکزی و آرشیو میکردند. زمان آقای احمدینژاد یکدفعه معاونت میراث فرهنگی را به شیراز منتقل کردند و کار بسیار اشتباهی بود. تمام این اسناد را بارِ چند کامیون کردند ببرند شیراز. در راه، بارِ کامیونها را خالی کردند و بسیاری از اسناد از بین رفت.
تا اینجای روایتِ شما مطلع شدیم که این بزرگواران در کاشان به باغ فین رسیدگی کردند، موزهی ملی را تاسیس و به وضعیت تعدادی از بناها رسیدگی کردند. دربارهی خانهی بروجردیها که قبل از انقلاب خریداری شد هم برایمان بگویید.
قبل از انقلاب در خرداد 1352، فرح پهلوی برای بازدید رسمی به کاشان میآید. بازدیدی از باغ فین بازدید انجام میدهد و بعد میرود خانهی بروجردی و به مالک خانه که حاج شکرالله بروجردی بوده، پیشنهاد خرید خانه را برای استفادهی عمومی میدهد. ایشان میگوید پیشکش میکنم. فرح میگوید قیمت را بگویید. خانه را سیصدهزار تومان قیمت میکنند. پول میدهند و آن را میخرند. همان سال ادارهی میراث یا فرهنگ و هنرِ وقت آنجا را مرمت میکند. تا آن زمان، ادارهی میراث ساختمانی استیجاری نزدیک پنجهشاه داشت. طبقهی بالای ساختمانی بود که تابلوی ادارهی حفاظت آثار تاریخی کاشان روی آن نصب شده بود. بعد از سال 52 که خانهی بروجردی را خریدند، اداره را به آنجا منتقل کردند ولی سازمان مخالف بود که آنجا اداره باشد. از اینرو در مدخل شهر، ابتدای بلوار مطهری فعلی که امروزه ساختمان مدرسهی آیتالله کاشانی و مدرسهی راهنمایی کنارش است، در محوطهای وسیع زمین تهیه کردند و کار ساخت اداره را آغاز کردند. انقلاب که شد از آنجا بیرونشان کردند و کارمندان اداره ویلان شدند. مدتی در جنگلبانی، بعد از پل خیابان کارگر، چندتا اتاق به آنها دادند تا نهایتا زمان ریاست آقای مهندس شیرازی در میراث فرهنگی کشور دوباره به خانهی بروجردیها منتقل شدند.
طی این اتفاقات، خانهی بروجردیها خریداری و مرمت شد و بعد در اختیار میراث فرهنگی گذاشته میشود؟
بله. تا آن موقع هنوز اسمش دفتر فنی حفاظت آثار تاریخی بود. آقای شیرازی و همکارانشان زحمت زیادی کشیدند و قانون میراث فرهنگی را در مجلس تصویب کردند. البته ادارات دیگری هم بود، مثل باستانشناسی که زیرنظر دانشگاه تهران اداره میشد و ادارهی موزهها که زیرنظر وزارت دارایی بود و نهایتا براساس قانون، این ادارات زیرمجموعهی ادارهی میراث فرهنگی قرار گرفتند.
در حفظ هنرهای بومی از چه اقدام دیگری میتوان یاد کرد که موثر بوده است؟
فرح پهلوی همان سالهای نخست دههی پنجاه دستور داد استادکارهای حرفههای سنتی ما مثل آینهکاری، کاشیکاری، گچبری، نجاری ایرانی، مخملبافی و زریکاری تصدیقنامه بگیرند. بسیاری از این استادکارها شاگرد نمیگرفتند و فقط به یک نفر، آن هم بچهی خودشان تعلیم میدادند. چون میخواستند ناندانیشان باقی بماند و نمیخواستند دست زیاد شود. فرح که خودش تحصیلکردهی هنر در پاریس بود، میخواست این آموزشها همگانی شود و عدهای آموزش ببینند و تربیت شوند. آن زمان من مدیر دفتر فنی آموزش و پرورش اصفهان بودم و مهندس شیرازی هم رئیس دفتر فنی اصفهان بود. جلساتی تشکیل شد و قرار شد از شهرستانهای مختلف تعدادی دیپلمه که هندسه و خطکشی میدانستند، برای آینهکاری، چوبکاری، گرهچینی و تعدادی با مدرک سیکل برای آجرچینی و زریبافی جذب کنیم تا بیایند اصفهان آموزش ببینند. شش ماه در مرکز ما آموزش تئوری ببینند و شش ماه دوم بروند کارگاه و در سال دوم زیرنظر استاکارهای قدیمی در بناهای تاریخی کار کنند. این اقدام بسیار موثری بود تا هم آثار تاریخی مرمت شوند و هم استادکارهای قابلی در حوزهی مرمت و هنرهای وابسته به آن، تربیت شوند.
آشنایی و نزدیکی شما به حوزهی فعالیتهای میراثی از اینجا آغاز میشود؟
بله. این دوره برای من بسیار موثر بود. هر روز بعدازظهر، بهاتفاق آقای شیرازی باید کارگاهها و بناها را سرکشی میکردیم. از سال 52 تا سال 57، وقتی با آقای شیرازی اینطرف و آنطرف میرفتم بسیار از ایشان آموختم. در مرمت بناهای تاریخی به مدت پنج سال مثل یک طلبه از ایشان چیزها یاد گرفتم. خدا رحمتش کند، ایشان هم خیلی دلش میخواست داشتههایش را در اختیار دیگران بگذارد. وقتی در سال 57 انقلاب شد این کارها هم تعطیل شد. آقای شیرازی رفت تهران و بعدتر رئیس سازمان میراث فرهنگی شد و من هم سال 62 بهدلایلی کارم را عوض کردم و آمدم کاشان و روبهروی کارخانهی مخمل ابریشم، مسئول آموزش فنی حرفهای شدم و در جادهی راوند هم ساخت مرکز آموزش موسویان را شروع کردم.
از چه زمانی رسما به میراث فرهنگی منتقل شدید؟
امامزاده محمد هلال آران، هشتی ورودی بسیار قشنگی از دورهی کریمخان زند داشت که سقفش کوتاه بود. روزهای محرم، تاسوعا و عاشورا که میشد هیئتها، میخواستند علامت ببرند داخل زیارت و تیغههای علامتهایشان به این سقفِ کوتاه گیر میکرد و خلاصه شبانه آب زیرش بستند و خراب کردند. یک روز پنجشنبه که برای دیدن پدر و مادرم آران بودم، جلوی امامزاده محمد هلال که رد شدم، دیدم خیلی شلوغ است. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند هشتی زیارت خراب شده و یک بازرس به نام مهندس شیرازی، از تهران برای بازدید آمده است. گمان میکنم سال هفتاد بود و سیزده سال میگذشت که دیگر آقای شیرازی را ندیده بودم. با خودم گفتم بروم ببینم این همان شیرازی است که با هم کار میکردیم یا نه؟ رفتم و سلام و علیک کردم، گفت شما اینجا چه میکنی؟ مگر اصفهان نیستی؟ گفتم چند سالی است آمدهام کاشان، در سازمان آموزش فنی حرفهای هستم. گفت حاضری بیایی میراث؟ گفتم چه کنم؟ گفت بیایید رئیس میراث فرهنگی کاشان شوید. گفت حاضری بیایی؟ گفتم به یک شرط که زیرنظر مدیر کل میراث فرهنگی اصفهان کار نکنم. عبدالله جبل عاملی را میشناسم و آن روز هم که با شما کار میکردم چندان از او راضی نبودم. به شرطی میآیم که زیرنظر تهران باشم. ایشان قبول کرد و من را بهعنوان رئیس میراث معرفی کرد. من هم کارهای آموزش فنی حرفهایام را انجام میدادم و هم میراث؛ و حقوقم را از سازمان آموزش فنی حرفهای میگرفتم. حدود پنج سال یک قِران حقوق از میراث نگرفتم اما کارم را انجام میدادم. گذشت، تا زمان مهندس سراجالدین کازرونی که رئیس سازمان میراث فرهنگی شد. خدا رحمتش کند، یک روز به من تلفن کرد و گفت جلسهای است در دفتر من در تهران، میتوانی بیایی؟ گفتم وقتی شما دستور میدهید ناچارم بیایم! گفت شنبه ساعت هشت صبح دفتر من باش. رفتم تهران دفترشان چای خوردیم و گفت پاشو برویم. گفتم کجا؟ گفت بلیط گرفتم با هم برویم اصفهان ولی به من نگفت که چه کار دارد. اردیبهشت سال 74 بود که رفتیم اصفهان و میراث فرهنگی، گفت کارمندها را جمع کنید. آنجا اتفاقی افتاده بود که میخواستند مدیر کل را عوض کنند. یک ابلاغ به ما داد که آقای مهندس سیفالله امینیان بهموجب این ابلاغ بهعنوان مدیر کل میراث فرهنگی استان اصفهان منصوب میشوید. گفتم آقای کازرونی من که نمیتوانم بیایم اصفهان. گفت تو رئیس میراث فرهنگی کاشانی، یک حکم دادهام از کاشان به اصفهان بیایی. گفتم من که کارمند شما نیستم. کارمند سازمان فنی حرفهای هستم و از آن سازمان حقوق میگیرم، پنج سال است که رئیس میراث کاشانم، شما در اسنادتان بگردید یک قرانی به من پول دادهاید؟ خلاصه آنجا زنگ زد به حسین کمالی و ماموریتم را برای انتقال به میراث گرفت. تا سال 75 که در جادهی اصفهان تصادف سختی کردم و چهار پنج روز در کما بودم و شصت هفتاد روز در بیمارستان و هیچکس باورش نمیشد که زنده بمانم.
اندیشه حفظ و ضرورت نجات خانهها برای شما چگونه شکل گرفت؟
یک روز آقایی ایتالیایی آمد ادارهی میراث فرهنگی در خانهی بروجردیها. عکسی از خانهای دستش بود و گفت: من چهل سال پیش آمدهام کاشان، در یک خیابان اصلی این عکس را گرفتم. الان سه چهار روز میشود هرچه میگردم و به هر کسی عکس این خانه را نشان میدهم، هیچکس نمیداند کجاست؟ از کارمندان میراث هم پرسیده بود و کسی نمیدانست دقیقا کجاست؟ تا عکس را که دیدم شناختم. چهارراه پنجهشاه خانهای بود به نام خانهی شکری، چون نزدیک خانهی مادربزرگم بود، این خانه را از بچگی میشناختم. خانهی زیبایی بود و گچبریهای کمنظیری داشت. خیابان پنجهشاه را که کشیده بودند یکی از اتاقهای گوشوارهاش جز پیادهرو شده بود اما بقیهاش بود. یادم است وقتی ما سال دوم، سوم ابتدایی بودیم از روی نادانی و ناچاری، از گچهای کشته گچبری میکندیم که روی تخته سیاه خیلیخوب نوشته میشد و برای نوشتن به مدرسه میبردیم. بعدها خانه را خراب کردند و به جایش پاساژ میرصیفی و پاساژ علی را ساختند. القصه به آن توریست نتوانستم بگویم این خانه به چه سرنوشتی دچار شده است. لابهلای این حرفها گفت که کاشان دریاچهی نمک دارد و دو سه بار خواستم بروم ببینم نتوانستم بروم. با آشنایی که ماشین جیپ داشت هماهنگ کردم بیاید او را ببرد، اما سرنوشت خانهی شکری و عکس در من ماندگار شد.
سال 72 که قرار شد آقای هاشمی، رئیسجمهور وقت، به کاشان بیاید. از جاسم غضبانپور که عکاسی معماری میکرد و هنرمند قابلی بود و با ایشان آشنایی و رفاقتی داشتم، دعوت کردم به کاشان بیاید. زنگش زدم گفتم جاسم دوربینت را بردار و با زن و بچهات بیا کاشان. آمد و رفتیم از یکسِری خانهها عکس گرفتیم و رنگی و بزرگ چاپ کردیم و در باغ فین نمایشگاهی دایر کردیم. عکس سیاه و سفیدِ آقای ایتالیایی از خانهی شکری را گذاشتیم وسط و بقیهی عکسهای رنگی را از خانههای در حال تخریب مثل خانهی طباطبایی، آلیاسین، خانهی عباسیان و... دورش نصب کردیم. آقای هاشمی که خواست حمام را ببیند، دعوتش کردیم پای عکسها. اطلاعاتی هم از زادگاه خودش در نوق رفسنجان داشتم که خانهای تاریخی در آنجا بوده و آن را مرمت کرده بودند. آقای هاشمی آمد دید و گفت این عکسها رنگی است و این عکسِ سیاه و سفید این وسط چه کار میکند؟ داستان را گفتم و به ایشان عرض کردم؛ آقای هاشمی، آمار ما نشان میدهد بعد از انقلاب حدود نود تا از این خانهها خراب شده و جایش ساخت و ساز کردهاند. مبلغی مشخص کنید که اینها را بخریم و مرمت کنیم. حیف است دارد از بین میرود. گفت من که نمیتوانم دست در خزانه کنم و به شما پول بدهم. طرح و برنامه میخواهد تا در دولت تصویب کنیم. گفتم آقای رئیسجمهور از شما نقل شده که گفتهاید آقای محلوجی شاگرد اول کابینهتان است. ایشان از طریق شرکتهای وابسته به وزارت معادن و فلزات به امر ورزش کشور کمک میکند، کار بسیار خوبی هم است. بفرمایید مبلغی هم به ما بدهند که خرج این خانهها کنیم. در این بین نوهی آقای هاشمی آمد و آقا همینطور که با ما صحبت میکرد این بچه را هم بغل کرد. گفتم آقای هاشمی من نمیدانم این بچه کی است که به شما پناه آورده، معلوم است شما را خیلی دوست دارد و شما هم دوستش دارید که اینطور بغلش گرفتهاید. تو را به جان این بچه مبلغی به ما بدهید، این خانهها را نجات بدهیم. (بعدتر محافظانش گفتند آدم به رئیسجمهور قسم جان بچهاش را نمیدهد. گفتم خودش که اصل کاری بود چیزی نگفت حالا شما اعتراض میکنید؟) در این بین آقای رئیسجمهور آقای محلوجی را صدا زد و گفت آقای محلوجی تشریف بیاورید. این فلانی پیشنهادی دارد، کار خیلیخوبی هم است. شما طرحی بیاورید در دولت مصوب کنیم تا بودجهای از شرکتها را اختصاص بدهیم به مرمت خانههای تاریخی کاشان. که این کار هم انجام شد. کلا هشتصد و پانزده میلیون تومان در ظرف دو سه سال به ما دادند که با آن خانهی طباطبایی، خانهی عباسیان، خانهی آلیاسین، حمام سلطان امیراحمد و... را خریدیم و مرمت کردیم.
هیات امنای حفظ آثار تاریخی کاشان قبل از سفر آقای هاشمی به کاشان به وجود آمد یا بعد از آن؟
بعد از سفر آقای هاشمی بود. چون این پول باید به صورتی قانونی خرج میشد هیات امنا شکل گرفت. رئیس هیات امنا آقای محلوجی بود. البته اوایل مرحوم آیتالله یثربی بود که بعد کنار کشید و گفت در صلاحیت من نیست که رئیس هیات امنا باشم. آقای صابری، مهندس جمالی، مهندس مهدی ناظمرضوی و بنده بودیم. مهندس مقتدایی هم که طراحی همهی خانهها دستشان بود و در کار ترسیم بود، بهعنوان مشاور و مجری حضور داشت.
پس اتفاق نمایشگاه باغ فین و حضور آقای هاشمی در خرداد 1372، نقطهی عطفی میشود تا کاشان بعدها به قطب گردشگری تبدیل شود؟
در آن مقطع بسیار مهم بود. خب بعد هم که بخش خصوصی آمد و خانههای قدیمی را خریدند و مرمت کردند. خود شما و دوستانتان در کانون سپهری آمدید. خانم منوچهری آمد، خانم ضرابی، آقای مرشدی و دیگرانی که کارشان بسیار ارزشمند و قابل اعتنا بوده است.
همگرایی که بین هیات امنا شکل گرفت تا شما بزرگواران کنار یکدیگر قرار بگیرید و برای شهر کاشان موثر باشید بسیار قابلتقدیر است.
خیلی ممنون. در پایان باید از حمایتهای مرحوم آیتالله حاج سید یثربی هم یاد کنم. یکی را برای نمونه بگویم. در بازسازی خانهی عامریها، وقتی که خیابان علوی را کشیدند، حوضخانهی خانه رفته بود زیر خیابان. ما آمدیم سوارهراه را گرفتیم تا حوضخانه را احیا کنیم. طومار علیه ما و آقای محلوجی نوشتند که خیابان یکطرفه شده است. دکاندارها هم که فروششان آمده بود پایین، همه عاصی شدند و علیه ما قیامتی بر پا کردند. این طومار را فرستادند استانداری و آقای جهانگیری، استاندار وقت، آمد و خیابان غلغلهی جمعیت شده بود. آقای جهانگیری تا ما را دید فریادی بر سر ما کشید و گفت؛ «این کارها چیست میکنید؟ خیابانی که چهل سال پیش برای مردم کشیدهاند، خراب کردهاید؟» خدا بیامرزد آقای یثربی هم آنجا بود. آقای یثربی به ایشان گفت؛ آقای جهانگیری اینطور که اطلاعات ما گواهی میدهد در ایران تا حالا سه چهار هزار خانهی تاریخی را خراب کردند و به جایش خیابان کشیدند، حالا شما اجازه بدهید آقای امینیان در خیابان یک خانه بکشد. آقای جهانگیری گفت؛ روبهروی اینجا را بخرید و وسیع کنید. گفتم چشم. آقای جهانگیری برای نهار منزل آقای یثربی دعوت داشت و مرا هم دعوت کردند. گفتم؛ من خانه آقای یثربی دعوت نمیخواهم، خانهی خودم است. رفتیم آنجا و آقای جهانگیری گفت؛ آقای امینیان دستت درد نکند، مرحبا. من بهخاطر اینکه مردم را یک ذره قانع کنم این تشر را به شما زدم ولی دستتان درد نکند. کار خوبی انجام دادید. به مهندس سیفاللهی خواهم گفت اعتباری از معاونت عمرانی به شما و شهرداری بدهد و کمک کند خانههای مقابل را بخرید و خیابان را تعریض کنید. از اینرو خواستم بگویم آقای یثربی وجودش بسیار موثر بود. البته بارها رفتیم دیوان محاسبات و محاکمه شدیم. یک دادستان داشت که آدم بدذوقی هم بود ولی آخرالامر نوشت: چون اینها نیتشان سوءاستفادهی شخصی نبوده از تعیین مجازات غمضِ عین میشود.
نظرات کاربران