,,

پارچه‌ی پوشانده شده بر این مجسمه‌ی استخوانی، نمودار لباس بخشی از مردمان فلات ایران در شش‌هزار سال پیش است که کنده‌کار با ذوق و سلیقه‌ای آن را برای دسته‌ی چاقوی سنگی برگزیده است.

شَعربافی در کاشان

شَعربافی در کاشان

کاشان از دیرباز، همواره به عنوان یکی از مهم‌ترین مراکز پارچه‌بافی و نسّاجی در ایران به شمار می‌رفته است.

کاشان از دیرباز، همواره به عنوان یکی از مهم‌ترین مراکز پارچه‌بافی و نسّاجی در ایران به شمار می‌رفته است. کاوش‌های باستان‌شناسی در تپّه‌ی سیلک کاشان، نشان‌گر آشنایی ساکنان این تمدّن باستانی با صنعت نسّاجی و پارچه‌بافی است. پروفسور رومن گیرشمن در پی کاوش‌های باستان شناسی در تپّه‌ی سیلک، در این ‌باره چنین می‌نویسد:

«تعداد قابل ملاحظه حلقه‌های دوک که از گل ‌رس پخته یا از سنگ ساخته شده، نشان آن‌ است که انسان قدیم مبادی صنعت نساجی را می‌شناخته است... زیباترین قطعه‌ای که تاکنون کشف شده، بدون شک، دسته‌ی چاقویی است که انسان این عهد را نشان می‌دهد در حالی که شب‌کُلاهی بر سر نهاده و لُنگی با کمربند به دور کمر بسته است. این یکی از قدیمی‌ترین تصاویری است که از انسان خاور نزدیک شناخته شده...»1

پارچه‌ی پوشانده شده بر این مجسمه‌ی استخوانی، نمودار لباس بخشی از مردمان فلات ایران در شش‌هزار سال پیش است که کنده‌کار با ذوق و سلیقه‌ای آن را برای دسته‌ی چاقوی سنگی برگزیده است.2

هم‌چنین ر.پفستر (R.Pfister) عضو شورای موزه‌ی گیمه در مورد کشف آثار پارچه بر روی آیینه‌های مسی به دست آمده از یک قبر آغاز ایلامی در تپه‌ی سیلک (دوره‌ی چهارم) چنین می‌نویسد:

«آیینه‌ی مذکور از یک صفحه‌ی مدوّر به قطر سیزده سانتی‌متر تشکیل شده است. قسمت گودی آیینه توسط یک لایه‌ی ضخیم از کربنات مس که رنگ سبز بسیار زیبایی دارد، پوشیده شده است. هم‌چنین اثرات پارچه بر روی این قسمت به رنگ آبی دیده می‌شود... در قسمت زیرین آیینه به ویژه در سمت راست آن، آثار پارچه‌ای بسیار فرسوده (شامل هشت تا نُه رشته در هر سانتی‌متر، در هر دو جهت؛ یکی از رو یکی از زیر) به چشم می‌خورد. این پارچه در دو جهت کاملن مساوی از رشته‌های به هم تابیده تشکیل شده است. امکان تشخیص جنس پارچه برای ما مقدور نیست، زیر اثرات باقی‌مانده از این پارچه بی‌نهایت آسیب‌پذیر بوده، به محض تماس با دست پودر می‌شد. احتمال این‌که جنس پارچه از کتان باشد، وجود دارد...»3

هنر بافت پارچه‌های ابریشمی که در اصطلاح شعَربافی یا جولایی (جولاهی) نامیده می‌شود، از جمله مهم‌ترین صنایع نساجی سنّتی در کاشان به شمار می‌رود که تار و پود دست‌بافته‌های آن از نخ ابریشم، و غالب دست‌بافته‌های آن، شال‌های ابریشمی برای پوشش سَر یا دور کمر است.

در برخی از فرهنگ‌ها «شَعر-śar» به معنای مو و «شَعرباف» به معنای «کسی که از موی (یا ابریشم) پارچه بافد.» آمده است.4 چنان‌که می‌نماید این ترجمه چندان دقیق و قابل استناد نبوده و ترجمه‌ی معرّب واژه‌ی شَعر به معنای مو است. می‌دانیم که مهم‌ترین دست‌بافته‌ی شَعربافان، شال‌های ابریشمی است. در شاهنامه‌ی فردوسی و در داستان زال و رودابه هنگامی که زال به دیدن رودابه می‌رود، رودابه شال خود را از سَر برداشته و گیسوی بلند خود را می‌افشاند تا زال به مَدد آن از دیوار قصر بالا بیاید... فردوسی در شاهنامه در این ‌باره چنین می‌سُراید:

پَری‌روی گفتِ سپهبد شنود

ز سر «شَعر گُلنار» بُگشاد زود

کَمندی گُشاد او ز سرو بلند

که از مشک از آن سان نپیچد کَمند...5

احتمالن «شَعر گُلنار» به معنای شال یا پارچه‌ای قرمز رنگ (گُل اَناری) بوده که رودابه بر سر داشته است...

هنوز در گویش راجی روستاهای کاشان به پارچه شِرّه (Serre) گفته می‌شود. به نظر می‌رسد واژه‌ی شَعر به معنای شال (پارچه) و شَعرباف به معنای شال‌باف (پارچه‌باف) است. این هنر باستانی و همیشگی که در قرون اولیه اسلامی جولاهی و بعدها شَعربافی نامیده می‌شد، در عصر سلاجقه به موازات ترقی عظیمی که در همه صنایع پدید آمده بود به حداکثر رونق و ترقی بی‌سابقه‌ای نائل گردید. با آن‌که از منسوجات آن دوره کم‌تر باقی مانده است، مگر این‌که دانشمندان باستان‌شناس از قرائن و امارات معتبر چندین قطعه پارچه‌های بافت کاشان را تشخیص داده‌اند.6

مولف کتاب «صنایع ایران بعد از اسلام» می‌نویسد:

«یک نوع پارچه‌ی دیگر هست که منسوب به شهر کاشان است و در آن اشکال و رسومی دیده می‌شود که رابطه‌ی بسیار قوی با اشکال افسانه‌ای قبل از اسلام دارد و از جمله‌ی آن‌ها گل آفتابگردان و اشکال اسب‌هایی است که غلاف شمشیر مقدس از پهلوی آن‌ها آویزان است. در یکی از این نوع پارچه‌ها تصویر دو سوار دیده می‌شود که درختی میان آن‌هاست و هر یک از آن‌ها بازی (باز شکاری) در دست دارد و در زیر اسب هر کدام شیری خفته است و این اشکال در منطقه‌هایی است که محدود به دو حاشیه می‌شود. در پارچه‌ی دیگری از همین نوع، تصویر کرکس دو سری با بال‌های گشاده دیده می‌شود که میان آن‌ها سر تاجداری‌ست و در دو طرف آن شکل شیر بالداری دیده می‌شود.»7 در کتاب نقض (560 هجری) اثر عبدالجلیل قزوینی رازی در قرن ششم هجری، در روایتی تحقیرآمیز اصطلاح «جولاهکانِ قاسان» در وصف مردم کاشان به کار رفته است.8 کاربرد اصطلاح جولاهکان به معنای بافندگان (عنکبوتان) در قرن ششم هجری نشان‌گر پیشینه‌ی کهن نساجی و بافندگی در کاشان است. در دوران صفویه صنعت نساجی و شَعربافی در کاشان رونق فراوانی یافت. ر.دبلیو.فریه در کتاب «هنرهای ایران» در این ‌باره چنین می‌نو‌‌یسد:

«سلسله‌ی صفوی (905 تا 1135،1499 تا 1722) کشور ایران را در زیر علم اسلام شیعی یکپارچه ساخت... نخستین شاهان صفوی صنعت نساجی را چنان‌که باید به زیر حمایت خود گرفتند. شاه اسماعیل اولین پادشاه آن سلسله تولید انواع پارچه‌های ابریشمی و نخی را تشویق کرد، و مراکز صنعتی تازه برپا ساخت، و تجارت با ترکیه و هندوستان و چین را توسعه داد. از دوره‌ی شاه تهماسب جانشین وی (930 تا 984) ابریشمینه‌های ممتاز برجا مانده است؛ و از آن زمان بود که کاشان مقام مهم‌ترین مرکز پارچه‌بافی را به دست آورد، و زری و اطلس و مخمل، همراه با قالی‌های ابریشمی را به دیگر نقاط صادر کرد.»9

در دوره‌ی صفویه پیشه‌ی شَعربافی از جمله مهم‌ترین پیشه‌های مردم کاشان به شمار می‌رفته، چنان‌که براساس برخی اسناد تاریخی شَعربافان کاشان در دوره‌ی شاه طهماسب صفوی دارای صنف مخصوص بوده و پیشه‌ی شَعربافی از جمله پیشه‌ها و مشاغلی به شمار می‌رفته که شامل تَمغا (مالیات یا عوارض دولتی) می‌شده است.

یکی از مهم‌ترین اسنادی که نشان‌گر وَضع تَمغا (اخذ مالیات و عوارض دولتی) از صنف شَعربافان کاشان در دوره‌ی صفویه است، مربوط به شرح حال شاعر و عالمی به‌نام میرزا جلال حکیم (وفات 970) در کتاب «خلاصه‌الاشعار و زبده‌الافکار» اثر میرتقی‌الدین‌کاشانی (زنده تا 1016ه.ق) مشهور به میر تذکره است. میرتقی‌الدین کاشانی می‌نویسد:

«میرزا جلال حکیم مدّ الله تعالی ظلال اجلاله، خلف ارجمند و فرزند سعادتمند عالی حضرت حکمت پناه افاضت و هدایت دستگاه، سلطان‌الحکما و برهان‌العلما، نور الله المله والدین محمد حکیم است که از غایت تبحّر در علوم منقول و معقول و از کمال مهارت در مباحث فروع و اصول، بر جمیع فضلای عرصه‌ی عالم و تمامی علمای قلمرو بنی آدم فایق بود، و در تبیان مشکلات مسائل و اِنحلال معضلات رسائل و توضیح خفیّات متقدّمین و تلویح خبیّات متاخرین، قصب السّبق از دانشمندان زمان می‌ربود و علوّ شان و سموّ مکانش در میان علما و فضلای زمانِ خاقان جنّت مکان به مرتبه‌ای بود که زبان بیان توضیح آن را کما ینبغی از جمله مشکلات می‌شمارد و اعتقادی که خاقان مغفور به آن جناب داشت به درجه‌ای رسیده بود که قلم دو زبان از تبیین شرح آن به عجز و قصور اعتراف دارد، چنانچه اکثر اوقات مهمّات جزوی و کلّی علما و امرا و سلاطین و ارکان دولت به رای صائبش به حُسن اِسعاف و انجاج مقرون آمدی... خاطر اشرف همایون بسیار به ملاقات آن جناب مایل بوده... القصّه، چون آن حضرت در اردوی همایون توقّف نمود در آن ایّام جمعی از سادات کاشان به سبب «رفع تمغای عمل شعربافی» آن‌جا به اردوی مُعلّی رفتند و این معنی را به آن زبده‌ی ارباب دین و دولت عرض نمودند، لاجرم چون پرتو شعور آن جناب بر این حالت افتاد، بر حال سادات شیعیان دارالمومنین کاشان ترحم نموده در محلّ قابل به موقف عرض رسانید که چون حضرت اعلی کلّ تمغاوات ممالک محروسه تصدّق فرموده‌اند و جماعت شعرباف کاشان تمغای علی حده به سرکار تیولدار خود می‌دهند، التماس دارند که آن مبلغ را به طریق سایر تمغاوات، نوّاب همایون تصدّق فرق مبارک فرمایند. خاقان دریا نوال سخنان او را به سمع رضا اِصغا فرمودند و هم در آن دو سه روز فرمان لازم الاذعان شرف نفاذ یافت که مستوفیان عظام مبلغ دویست و پنجاه تومان از بابت تمغای شعربافیه دارالمومنین کاشان، که به تیول تیولدار آن‌جا مقرّر بود باطل نموده، عوض از محلّ دیگر رسانند و به علّت دوشلک، یک دینار طمع ننمایند...»10

ملیحای سمرقندی (قرن یازدهم) در کتاب تذکره‌ی «مذکّر الاصحاب» از وجود بیست هزار دستگاه شَعربافی در کاشان در دوره‌ی صفویه سخن رانده و در شرح حال «فایز آرانی» (شاعر) در این ‌باره چنین می‌نویسد:

«فایز از موضع آران از توابع کاشان است. جمیع دکاکینی که مخمل زرباف و پارچه‌های (پارچه) خوش قماش که شیوع از عراق دارد، مجموع آن از دست مردم آن موضع می‌آید: مَثَل است کار کاشان هر جا به خوش قماشی. قریب به بیست هزار دستگاه شعربافی می‌باشد، از کوچک و بزرگ، از اناث و ذکور در این موضع بیکار نیستند؛ همه به همین کار مشغول هستند، مگر مولانای مذکور که بی‌تعلقانه در قهوه‌خانه موضع مذکور نشسته و وضع قلندرانه و بینوایانه دارد، و توکّل کل بقا در جزء و کل کرده و وِرد خود المتوکّل علی الله را ساخته...»11

بنا به استناد برخی تذکره‌ها، حتّا عدّه‌ای از شعرا و ادبای کاشان در عصر صفویه نیز به پیشه‌ی شَعربافی اشتغال داشته‌اند. میرتقی‌الدین کاشانی در کتاب خلاصه‌الاشعار و زبده‌الافکار به شُعرای شَعربافی هم‌چون میرزا‌ ابوطالب کاشی نواده‌ی شرف‌الدین حسینی (باباشرف)، مولانا مظفرالدین حسرتی و مولانا شعوری اشاره نموده است.12

در تذکره‌ی نصرآبادی نیز در شرح حال شاعری کاشانی به نام جلالای کاشی متخلّص به «یقین» چنین آمده است:

«جلالای کاشی-در کمال درویشی و دردمندی‌ست از کهنه شاعران است. شعرش نهایت همواری دارد. مدت‌هاست که در اصفهان است. در فن شَعربافی صاحب تصرف بود اما ذوق شِعربافی از آن کسب او را محروم ساخت. یقین تخلص دارد...»13

هم‌چنین نجیب کاشانی از جمله شُعرای عصر صفوی (قرن یازدهم) در کاشان است که ابتدای اَمر به پیشه‌ی شَعربافی اشتغال داشته و در دیوان خود نیز بدان اشاره نموده است:

«صد بار مار مور شد و مور گشت مار           من هم‌چو کرم پیله پیِ شَعربافی‌اَم...»14

در دوره‌ی صفویه پیشه‌ی شَعربافی و ابریشم‌بافی در کاشان مورد توجّه بسیاری از سیاحان و مُستشرقان غربی نیز قرار گرفته است که نمود آن را می‌توان در روایت‌ها و سفرنامه‌های ایشان مشاهده کرد.

سِر تامس هربرت که در اواخر سلطنت شاه عباس صفوی از کاشان و بازار آن دیدن کرده است، در مورد پارچه‌بافی و حجم ابریشمی که در آن زمان وارد کاشان می‌شده است، چنین می‌نویسد:

«امروز کاشان بزرگ و زیبا و قدیمی است... بازارها وسیع و مملو از اجناس و قماش‌های ابریشمی و قالی زربفت و کالاهای دیگر می‌باشد که در هیچ کجا بدین زیبایی و خوبی دیده نمی‌شود. مردم آن‌جا فعال و ملبس به لباس‌های خوب و پاکیزه هستند. در آن شهر هیچ‌کس اجازه ندارد با بیکاری و تنبلی زندگی کند. قماش‌های ابریشمی از مخمل، زری و زربفت در آن‌جا به قدری زیاد است که کارترایت انگلیسی در سال 1600 (1008 ه و 978 ش) که کاشان را دیده، می‌گوید: ابریشمی که سالیانه به کاشان وارد می‌شود بیش از پارچه بافته‌ای است که وارد لندن می‌شود. هنر عالی آن‌ها رنگ‌آمیزی پارچه‌های ابریشمی و کتانی است و دیگر گل و بوته‌هایی که از چرم می‌سازند...»15

آدام اولئاریوس نیز که در سال 1635م به کاشان سفر کرده است، در سفرنامه‌ی خود، از بازار کاشان و پیشه‌ی ابریشم‌بافی در آن چنین یاد می‌کند:

«بازار و میدان شهر که بسیار با اهمیت و زیباست دارای راهروها و حجره‌هایی با طاق ضربی است که بی‌نهایت عالی ساخته شده است. به‌طوری که نظیر آن را هرگز ندیدم... استادان صنایع دستی به ویژه ابریشم‌باف‌ها و بافندگان پارچه‌های زربفت را در حجره‌های باز که می‌توان آن‌ها را هنگام بافندگی دید، مشغول کارند.»16

ژان شاردن نیز که در هیجدهم ژوئن سال 1665 میلادی از کاشان دیدن کرده است در خاطرات خود در مورد صنعت نساجی و ابریشم‌بافی کاشان در دوره صفویه چنین می‌نویسد:

«اساس ثروت و حیات مردم کاشان از صنایع نساجی و ابریشم‌بافی و تهیه‌ی قطعات زربفت و نقره بافت تشکیل شده است، در هیچ یک از بلاد ایران مصنوعات و منسوجات مخمل و ساتین و تافته و ابریشم و قطعات زربفت و نقره بافت، و زری‌های ساده، و گلدار و ابریشمی بیش‌تر از کاشان و حومه‌ی آن تهیه نمی‌گردد...»17

در دوران قاجاریه نیز کاشان، هم‌چون گذشته از مهم‌ترین مراکز تولید و بافت پارچه‌های ابریشمی در ایران به شمار می‌رفت، چنان‌که سِر رابرت کِرپورتر جهانگرد و نقاش انگلیسی که در سال 1817 میلادی/1232 قمری به کاشان سفر کرده است در خاطرات خود در مورد بافت شال‌های ابریشمی در کاشان چنین می‌نویسد:

«شهر وسعت زیادی دارد و با دیوار و برج‌هایی که خوب مرمت شده‌اند، محصور است. در حال حاضر نیز، همانند گذشته، بافته‌های ابریشمی آن در سراسر ایران شهرت دارد و سود سرشاری را نصیب شهر می‌کند. شال ابریشم بسیار زیبایی از جنس ابریشم نیز در این‌جا بافته می‌شود که خریداران فراوان دارد. کرم‌های تولیدکننده‌ی ماده خام این صنعت را ساکنان دهکده‌های اطراف پرورش می‌دهند و هیچ‌گاه برای تامین نیازهای صنعتی که به آن متکی‌اند، با کمبود روبه‌رو نیستند. صنعت ساخت وسایل مسی نیز یکی‌دیگر از شاخه‌های اصلی تجارت میان شهر و ایالات مجاور آن است. در مجموع، فکر می‌کنم کاشان را می‌توان یکی از پر رونق‌ترین نقاط این بخش از ایران به شمار آورد...»18

کلانتر ضرابی در کتاب (تاریخ کاشان) (1288ه.ق) به معرفی انواع و اقسام پارچه‌های ابریشمی بافته شده در دوره‌ی قاجاریه در کاشان پرداخته و در این باره چنین می‌نویسد:

«...همه نوع عمل و صنعت و کسبی در کاشان متداول است و استادان ماهر بالطبع در هر فنی دیده می‌شود. در عمل نساجی و شَعربافی استادان کامل و نقش‌بندان ماهر به‌ظهور می‌آید، از اطلس و صوف و قَناویز و خارا و زری‌های الوان و مشجّر و محرّمات و مخمل یک رنگ و قُطنی و دارائی و قَدک در کمال خوبی و امتیاز به عمل می‌آید و کذلک سایر صنایع...»19

پیشه‌ی شَعربافی در کاشان، در اواخر دوره‌ی قاجاریه رو به سوی اُفول و فراموشی نهاد. کلانتر ضرابی در کتاب (تاریخ کاشان)، در پاسخ به سوالی در مورد اسباب آبادی مملکت و ترقّی آن در این باره چنین می‌نویسد:

«و اما آن‌چه اسباب آبادی ولایت است. -چون صنف شعرباف و نساج کاشان صنف عمده منظم و استادان کامل ماهرند و چندین صنف دیگر از پرتو این صنف دایر بوده و چندی است به ‌واسطه‌ی کسادی بازار به کلی از کار بَرکنارند و قریب یک ربع مردم این شهر اجزای این صنعت هستند که همه شکسته و متفرّق و پریشان شده‌اند از طرف دولت بدو (به دو) وجه اداره و آبادی آن متصور است.

یکی آن‌که شخص معتبری را بَرگمارد و مایه به دست او دهد و پانصد کارخانه‌ی این شهر را بگشاید و استادان و عَمَلجات این صنعت را موافق هنر و کارشان اُجرت دهد و اَقمشه‌ی نفیسه که از دستگاه بیرون آید با اطراف تجارت کند و منافع آن را ببرد، و اشخاصی که خودشان مایه دارند و کارخانه علیحدّه دارند و برای خود کار می‌کنند همین تحمیل دیوانی که الان متحمل هستند باز هم خواهند داد و چند صنف دیگر هم که بسته و اجزای این صنف بوده و الان شکسته و بیکار هستند دایر شده متحمل همان تحمیل که سابقن می‌دادند خواهند شد.»20

و یکی دیگر…

«سابق بر این، در کاشان تنها هفتصد دستگاه کارخانه‌ی شعربافی{بود}که همه نوع پارچه‌ی حریر و غیره می‌بافتند و از همه جهت به پارچه‌ی فرنگ ترجیح داشت، زیرا که در ایران پارچه به دست بافته می‌شود و در خارجه با ماشین، البته پارچه‌ی دستی به هزار درجه استحکامش از پارچه‌ی چرخ بیش‌تر است. امروزه آن کارخانجات عددش به هفت رسیده. مگر مردم ایران از مردم اروپا کم هوش‌تر و کم ذکاوت‌تر می‌باشند یا آب و خاکشان پست‌تر که این نوع احتیاج به آن‌ها داشته باشند؟ با این همه که امروزه در اغلبی از بلاد ایران همه نوع پارچه می‌بافند، چون کسی نمی‌پوشد بی‌قدر و قیمت است.»21

تا اوایل قرن حاضر هم به گفته‌ی مولف المآثر و الآثار که (مخمل‌بافی و حریربافی در کاشان در نهایت ترقی و تکمیل است) منسوجات گران‌بها بافته می‌شد ولی پس از آن تبدیل به پارچه‌های ابریشمی متوسط و ارزان قیمتی به ‌نام «مشگی بافی» شد که مختص عشایر و ایلات ایران و ممالک هم‌جوار بود اما از ابتدای دوره‌ی مشروطیت به واسطه‌ی اوضاع آشفته و پرآشوب کاشان و ناامنی راه‌های آن که قریب به پانزده سال در اختیار یاغیان قرار گرفته کم‌تر کاروان و مال‌التجاره‌ای از دست‌برد راهزنان در امان بود، قهرن صنعت شعربافی متوقف گردید مگر در معدودی از کارگاه‌ها که پارچه‌های پنبه‌ای برای مصارف محلی بافته می‌شد.

و طبق آماری که از سال 1298 (پس از رفع غائله‌ی نایب حسین) در دست هست از مجموع هفت هزار دستگاه‌های شعربافی قدیم فقط هفتصد و پنجاه کارگاه پارچه پنبه‌ای (وطنی باف) و دویست و شصت و دو کارگاه ابریشم‌باف دایر بود که مصرف ابریشم سالیانه‌ی آن‌ها 11174 مَن تبریز می‌گردید، و قریب شش هزار دستگاه دیگر آن در طی انقلاب‌های گذشته از میان رفته بود. از آن تاریخ به بعد وضع بافندگی دوباره رو به بهبودی نهاده تا آن‌که در سال 1327 شمسی طبق ممیزی دقیق مالیاتی که به عمل آمده تعداد دستگاه‌های وطنی باف به دو هزار و کارگاهای ابریشمی پانصد عدد رسیده بود.

در دوره پهلوی نیز با وجود تاسیس کارخانجات جدید و مدرن معهذا برخی از کارگران سالخورده به کار موروثی خود ادامه دادند و حتا هنوز هم در گوشه و کنار آن شهر با کارگاه‌های فرسوده‌ی عهد عتیق سرگرم شغل پر رنج و محنت خود می‌باشند...22

در طی قرون و اعصار گذشته، شعربافی پس از قالی‌بافی رایج‌ترین حرفه در کاشان بوده است که دوران طلایی خود را سپری نموده و در شرایط فعلی در افول و انزوا به سر می‌برد. در این شهر که روزگاری صدای دستگاه‌های شعربافی شعربافان به عنوان موسیقی و سمفونی دل‌نواز چوب طراوات خاصی داشت، امروزه از آن همه دستگاه‌های شعربافی، به غیر از چند هنرمند شعرباف و دستگاه شعربافی که در کوچه و محله‌های قدیمی شهر سوسو می‌زند، اثر دیگری از آن باقی نمانده است.23

- کارگاه شَعربافی:

به کارگاه‌های شَعربافی در کاشان در اصطلاح «کارخانه» نیز می‌گویند. با توجّه به اقلیم کاشان کارگاه‌های شَعربافی چهار تا پنج متر پایین‌تر از سطح زمین ساخته شده و در هر کارگاه چهار تا شش دستگاه شَعربافی قرار دارد. ابریشم ابتدا توسط استادکاران تابیده شده و سپس برای رنگ کردن به رنگرز سپرده می‌شود. بعد از عمل رَنگرزی، شَعربافان ابریشم رنگ شده را با نشاسته و سَریشم آهار داده و دور از نور مستقیم خورشید آن‌ها را خشک کرده و سپس نخ‌های ابریشمی را دور چوب‌هایی به‌نام «قَلَمبَک» پیچیده و از آن به عنوان چلّه استفاده می‌کنند. عرض پارچه‌های شَعر در حدود یک متر است. در شَعربافی دو نوع پارچه بافت می‌شود. پارچه‌ای که با حرکت دو پِدال بافته می‌شود به «دارایی» و پارچه‌ای که با حرکت چهار پدال بافته می‌شود به «سرژه» یا «کج راه» مشهور است. پارچه سَرژه به دلیل آن‌که با چهار پدال (ورد) بافته می‌شود از پارچه‌ی دارایی مرغوب‌تر است.

- دارایی یا «ایکات» پارچه‌ای است از تار و پود نخ ابریشمی که البته امروزه در مرکز تولید آن یعنی شهر یزد از ابریشم مصنوعی برای بافت هم استفاده می‌شود. پارچه‌ی دارایی به طور عمده با نقش «شعله ی پیکان» مشخص می‌شود و برای بافت پارچه، با گره‌ زدن و بستن نخ‌های تار یا پود یا بخشی از تار و پود، قسمت‌هایی از نخ‌ها را به رنگ‌های گوناگون هم‌چون زرد، نارنجی، سبز، سرخ و آبی در می‌آورند تا ضمن بافت در واقع در پی درگیری نخ‌های تار و پود، به تدریج نقش شعله‌ی پیکان از طریق تارها- ایکات تاری- پودها- ایکات پودی- تار و پود- ایکات تاری و پودی پدید آید.23

از میان برجسته‌ترین اساتید شَعرباف کاشان در چند دهه‌ی اخیر می‌توان به استاد عباس عبدالحفیظی، استاد حاج‌ حسین زوّار حسینی، استاد علی‌اکبر قاسمی، استاد اصغر سهرابی، استاد محسنی، استاد حسین فراتی، استاد محمود جلالتی، استاد ماشاالله بینوا، روان‌شاد استاد سیف‌الله بینوا، استاد محمّد بینوا، سرکار خانم نرگس فخیمی، استاد ابوالفضل کاظمی و استاد سجاد طالع اشاره نمود.

منابع:

1- ایران از آغاز تا اسلام، رومن گیرشمن، ترجمه محمد معین، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم 1372.

2- بافندگی و بافته‌های ایرانی از دوران کهن، علی سامی، مجله بررسی‌های تاریخی، سال پنجم شماره 3 و4، سال 1349.

3- سیلک کاشان، جلد دوم، رومن گیرشمن، ترجمه اصغر کریمی-آزیتا همپارتیان، زیر نظر زهرا ساروخانی، انتشارات مرسل، چاپ اول 1389. 4- فرهنگ فارسی، دکتر محمد معین،6 جلدی، انتشارات امیرکبیر، چاپ نوزدهم، 1381.

5- شاهنامه ابوالقاسم فردوسی، به کوشش جلال خالقی مطلق، با مقدّمه، احسان یارشاطر، دفتر یکم، نیویورک، 1366.

6 و 23- از پیله تا پارچه، شعربافی کاشان، دکتر محسن نیازی، فهیمه استرکی، نشر دعوت، چاپ اول 1387.

7- صنایع ایران بعد از اسلام، دکتر زکی محمد حسن، ترجمه محمد خلیلی، کتابفروشی و چاپخانه اقبال، 1320.

8- نقض، معروف به بعضِ مَثالبِ النّواصبِ فی ‌نقض ‌بعض فضائح الرّوافض، نصیرالدین ابُوالرّشید عبدالجلیل قزوینی رازی، به تصحیح استاد فقید میرجلال الدین محدّث، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، 1358.

9- هنرهای ایران، زیر نظر ر.دبلیو.فِریه، ترجمه پرویز مرزبان، انتشارات نشر و پژوهش فرزان، چاپ اول 1374.

10 و 12- خلاصة الاشعار و زبدة الافکار (بخش کاشان)، میرتقی‌الدّین کاشانی، به کوشش عبدالعلی ادیب برومند و محمّد حسن نصیری کهنمویی، انتشارات میراث مکتوب ،چاپ اول  1384.

11- مذکّرالاصحاب، تالیف محمّد بدیع‌ بن ‌محمّد شریف سمرقندی، ملیحای سمرقندی (1060-زنده در 1104 ق)، تحقیق و تصحیح دکتر محمّد تقوی، کتابخانه و موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران 1390.

13- تذکره نصرآبادی، میرزا محمد طاهر نصرآبادی اصفهانی، طهران، چاپخانه ارمغان، 1317.

14- دیوان نجیب کاشانی، به کوشش احمد کرمی، انتشارات ما، چاپ اول 1373.

15- کاشان در گذار سیاحان، محمود ساطع، با مقدمه استاد ایرج افشار، نشر دعوت، چاپ اول 1389.

16- سفرنامه اولئاریوس، ترجمه احمد بهپور، انتشارات ابتکار نو 1385.

17- سیاحت‌نامه شاردن، ترجمه محمد عباسی، جلد سوم، چاپ پیروز، 1336.

18- فراز و فرود کاشان به روایت دیگران، حسن عاطفی، آبتین گلکار، مهشید جعفری، انتشارات بنیاد فرهنگ کاشان، چاپ دوم، 1395.

19 و 20- تاریخ کاشان، عبدالرّحیم کلانتر ضرابی (سهیل کاشانی)، به کوشش ایرج افشار، انتشارات امیرکبیر ،چاپ پنجم 1378.

21- مرآت الوقایع مظفری، عبدالحسین‌خان ملک‌المورخین، تصحیح عبدالحسین نوایی، مرکز پژوهشی میراث مکتوب.

22- تاریخ اجتماعی کاشان، حسن نراقی، چاپخانه دانشگاه تهران، 1345.

23- شناخت صنایع دستی ایران، حسین یاوری، انتشارت مَهکامه، 1389.

-آتشکده آذر، لطفعلی بیگ آذر بیگدلی، چاپ بمبئی، 1299.

-ایران در سفارت فوق العاده،کنت دوسرسی، ترجمه دکتر احسان اشراقی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران 1362.

-زینت المجالس، مجدالدّین محمد ابیطالب الحسینی الحائری، کتابفروشی سنائی، 1342.

-سفرنامه به سوی اصفهان، پیرلوتی، ترجمه بدرالدین کتابی و مقدمه محمد مهریار، انتشارات اقبال، چاپ اول 1372.

-سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، با تجدید نظر کلّی و تصحیح دکتر حمید شیرانی، انتشارات کتابخانه سنائی و کتابفروشی تایید اصفهان.

-سفرنامه‌های ونیزیان در ایران، شش سفرنامه، ترجمه منوچهر امیری، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی.

-سیری در هنر ایران از دوران پیش از تاریخ تا امروز، زیر نظر آرتر پوپ و فیلیپس آکرمن، ویرایش سیروس پرهام، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نخست،1387.

-صنعت نوغان در ایران، ف.لافون،ه.ل.رابینو، ترجمه و تدوین جعفر خمامی زاده، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، تهران 1372.

-قم نامه (مجموعه مقالات و متون درباره قم)، مدرّسی طباطبایی، زیر نظر سیّد محمود مرعشی، کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی، چاپخانه خیام، 1364.

 

نظرات کاربران