حالا كه خشكسالي صبور و پاي استوار به هموار كردن مسيرش مشغول است، به كام مرگ ميكشد هر جنبندهاي را حقيقت اين برهوتي كه هر روز قدمي پيشتر به سوي ما برميدارد.

درختانی که نیستند
مجموعه «برهوت» عباس خنجر از درختاني ميگويد كه ديگر نيستند و دشتها، درهها، دامنه كوهها و امتداد جوي آب را خالي گذاشتهاند
حالا كه خشكسالی صبور و پای استوار به هموار كردن مسیرش مشغول است، به كام مرگ میكشد هر جنبندهای را حقیقت این برهوتی كه هر روز قدمی پیشتر به سوی ما برمیدارد. مجموعه «برهوت» عباس خنجر از درختانی میگوید كه دیگر نیستند و دشتها، درهها، دامنه كوهها و امتداد جوی آب را خالی گذاشتهاند. گویا كه رخت از این كاشانه بربسته باشند. نه سرو و چنار، نه بادامهای بادوام و زبان گنجشك و نه حتی بلندای قامت سپیداری، دیگر بر پهنه نقاشی نقش نمیبندد. برهوت به واقع روایتی میكند از خالی شدن امكان بودنهایی كه در این سالها نبود میشوند. در نگاهی سطحی و گذرا مجموعه برهوت چیزی حدود منظرهسازی صرف طبیعت باقی میماند. اما این تقلیل كوتاهبینانه راه را بر ورود به جهان متنی كه خنجر در اینجا ساخته و پرداخته خواهد بست.
نقاشیهایی كه در مرز و فاصله بازنمایی از بیابانهای بیآب وعلف، تا تصورات ذهنی از بیچیزی برهوتی برساخته از جمادات خشك و خشن و سخت راه میرود. هیچ جانداری اعم از گیاه، حیوان و انسان بر بستر تصویری نقاشیهای این مجموعه آثار قرار نمیگیرد. جایی كه عریانی، مرگ و صراحت تلخ طبیعت با رنگهایی كمفروغ و خنثی تشدید میشوند. نقاش جایی آرام را برای نظارهگری میان هر آن چیز كه در جهانش جاری است یافته. سوك چم منطقهای در شمال شرقی كاشان، میعادگاهی برای عباس خنجر است تا در خود و طبیعت نظاره كند. این موقعیت مكانی به جهت عوارض طبیعی میان كوهستان و دشتهای هموار در تعلیق قرار میگیرد. همچنان كه نقاشیهای خنجر میان بازنمایی طبیعت و بیان استعارههای ذهنی از مواجهه با طبیعت، جریان زندگی و زیست معلق میان كاشان، تهران و زادگاهش آران و بیدگل در شد آمدی آهنگین احساس میشود.
پهنه نقاشی را آسمان و كوه و دشت بیآنكه خط، سطح، یا جرم رنگ افتراقی میانشان بیندازد پر میكند. گویی بادی ملایم كه اندكی بعدتر توفان شنی سترگ را برمیانگیزد. همهشان را در هم فرو میبرد تا از سوی دیگر تركیببندی تصویرسر برآورند.
نقاش در این مجموعه ابهام را بازنمایی میكند. فارغ از موضوع و تصویر، در تكنیك كار با رنگ آكرولیك مرز جایی كه با قلمو، كهنه پارچه، یا سرانگشت و اشارات مختصرمداد، یا نوك تكه چوبی آغشته به رنگ، بر تن بوم اثر حضور و ذهنیتش را نقش میكند مشخص نیست. رنگهایی كه تلالو خود را در همنشینی با خاكستریها از كف میدهند و به تدریج از پالت رنگی هنرمند حذف میشوند. آثار بر لبه باریكی میان طراحی با درجات خاكستری و نقاشی با حداقل بهره از فامهای رنگی طی طریق میكنند. این نشان از خویشتنداری است كه این نقاش كمحرف و پرتلاش در خلق مجموعه برهوت به خرج داده. مقاومتی در برابر اغوای رنگ، استفاده از خطوط مستحكم، سطوح رنگین، بازنمایی بیكم و كاست اشیای پیرامون و سایر امكانات جذاب رسانه نقاشی، كوششی در جهت برداشتن گامی فراتر از خلقی تنها مبتنی بر توانمندیهای نقاشانه را به درستی آشكار میكند. خنجر نقاش توانمندی است كه پهنه بوم، قابلیتهای رنگ و فرم و شیوههای بازنمایی را خوب میشناسد. اما در این مجموعه مقهور توانمندیهای خودش نمیشود. پرگوییها و نمایش تكنیك را پشت در كارگاهش جا گذاشته، تا چیزی جز خالی برهوت بر پهنه تصویر نقش نكرده باشد. این پرهیز آگاهانه از لذت شخصی هنرمند، در كنار استفاده موجز و به جا از تكنیكهای اجرایی بیجواب هم نمیماند. حاصل كار مجموعه نقاشیهایی را در وجود میآورد كه واریسیون تركیببندی یك ایده تصویری نیست بلكه حاصل مواجهه متعدد و تامل طولانی با طبیعت پیش رو و ناخودآگاه فعال هنرمند است كه با دانش و تسلط به فن نقاشی بر پایه استفاده از تكنیك رنگ آكرولیك كه با ملاحت به آبرنگ پهلو میزند بر گستره بوم تصویر میشود. این آثار همزمان كه احتضار زیست بوم كویر مركزی ایران را تداعی میكنند، در برابر بیننده جهانی میآفرینند كه از فضای كار نقاشی خارج میشود و تا ناخودآگاهش گسترش مییابد و نفوذ میكند. گویی مواجهه با اثر میان روزمرّگی زندگی تا تجربه یگانه فردیتِ وجود پلی زده باشد. از دیگر سو همانطور كه تصویر كردن یك منظره ثابت در فصول و ساعات مختلف شبانهروز به جهت تفاوت رنگ و نور نتایج متنوعی در پی دارد. مخاطب با ذهنیت و حالات روحی متفاوت، قادر است احساس و ارتباطاتی گوناگون را با هر یك از آثار این مجموعه نقاشی برقرار كند. به واقع این آثار را میتوان جهان متنی قلمداد كرد كه امكانات عظیمی برای تاویل در ذهن ایجاد میكند.
پیشینه مساله و موضوعی كه عباس خنجر در مجموعه برهوت به عنوان دغدغه خلق اثر هنری برگزیده او را در شرایطی دشوار و خطرناك قرار میدهد. اگر فقط بر نقاشی از مناظر، در كویر مركزی فلات ایران متمركز باشیم. موفقترین نمونهها آثار سهراب سپهری و پرویز كلانتری خواهند بود. سپهری با رویكردی به تقدس طبیعت و یگانگی انسان با آن، در پرتو عرفان و اشراق، نابترین آثار با مضمون یادشده را خلق میكند. بیشمار هنرمندان معاصر در كار بر موضوع منظره و تكدرختها، زیر سایه سپهری گم میشوند. نقاشیهای كلانتری یوتوپیایی از خشت و گل و خاك در دل كویر میسازد كه آرمانهای گمشده انسان معاصرش را باید در آن جست. خنجر اما رویكردی یكسره متفاوت در پیش میگیرد. هرچند از جهت طبیعت اطراف كاشان كه منظره را از آن وام میگیرد با سپهری مطابقتی تام دارد. اما به عكس او در طبیعت پناه نمیگیرد و از آن غایتی در خور ستایش و یگانگی با آن نمیسازد. او از معدود نقاشان نسل معاصر است كه با آرمانگرایی در هنر و اندیشهورزی نظری در زیباییشناسی بیگانهاند. چرا كه در این فاصله حدود پنجاه سال با نسل سپهری، دیگر آرمانی نمانده كه پایگاه و جایگاهی در حقیقت حاضر داشته باشد. انسان معاصر با تلی از ویرانههای برآمده از انواع و اقسام اندیشهها و عملكردها زیست میكند. برای این موجود هر نوع زیباییشناسی در عمل هنری، تقدیس ابتذال معاصر خواهد بود. خنجر را باید نقاش برهوت امروزمان بدانیم. اگر با آثار پیشینش آشنا باشیم. به روایت خطی از ویرانی میرسیم كه سال به سال گستردهتر میشود. از درختهایی با رنگهای زنده و جوی آب روان، به تنههای خشكیده و مرده، تا این برهوت كه گویی گرد مرگ بر قامت و پیرامونش پاشیدهاند. هنر اینجا ناجی نیست. شاید آخرین صدایی باشد كه هنوز خاموش نشده. برهوت خنجر روایتگر این مرگ تدریجی میشود كه نه تنها بر سر زیست بوم [...] بلكه بر عصر و جامعه محتضر ما مهیای چیرگی ست.
نمایش این مجموعه آثار در وسعت فضای هنری هشت چشمه، گویی مجالی هر چند كوتاه به بیان این ویرانی باشد كه انسان معاصر از آشكار شدنش هراس دارد. ارتفاع طاقها و امتداد بلند طول فضای هشت چشمه، میزبان پنجرههایی شده كه این هنرمندِ نقاش رو به واقعیت محضِ در حال وقوع میگشاید. با در نظر آوردن امكانات نمایشی در این فضا و توجه به مواجهه بدنمند با اثر، استفاده از بومهایی با طول و عرضی بسیار بیشتر از آنچه آثار در چارچوبشان شكل گرفته، بیشك بیننده را با صراحت و رسایی بیشتری به احساس و دركی كه هنرمند در بیان آن كوشیده رهنمون میشدند. باشد كه فرصتی از این دست در فضای یگانه هشت چشمه، برای هنرمندان مستقل و روایتگران بیواسطه حقیقت همچون عباس خنجر بیشتر مهیا باشد.
نظرات کاربران