,,

رفیع‌زاده به مدت بیست سال از نزدیک‌ترین افراد به آقای تفضلی در محیط کاری است. رفیع‌زاده ده سال پس از فوت آقای تفضلی از کارخانه بازنشست می‌شود.

اگر سماور فرودستان روشن بماند

اگر سماور فرودستان روشن بماند

پای حرف‌های علی‌محمد رفیع‌زاده تحصیل‌‌دار کارخانه‌ی ریسندگی

شرکت ریسندگی و بافندگی کاشان/ اکنون/ دری آهنی که بر سردر بزرگ آن نوشته شده: «شرکت سهامی ریسندگی و بافندگی کاشان؛ تأسیس1313»

 

خشت اول

 حسن تفضلی، تاجر فرش و صاحب چند کارگاه قالیبافی در بازار کاشان، در اندیشهی تاسیس بنگاه اقتصادی و ایجاد شغل برای مردم اولین گامهایش را برداشته. اما نتوانسته ثروتمندان شهر را به این باور برساند که تاسیس چنین شرکتی ضرورت زمانه است. اتکا به کسبوکار فردی و تفکر محافظه‌‌کارانهی برآمده از جامعهی سنتی راهی برای نفوذ مدرنیزاسیون نمیگشاید. مدرنیزاسیون برای تاجرانی که تولیداتشان خریدار دارد بیمعنی است. اما تفضلی ایمانش را به تاسیس یک بنگاه اقتصادی بزرگ با اتکا به کار گروهی از دست نمیدهد. چارهاندیشی و مشورتهای کارشناسانه با اهل صنعت را ادامه میدهد و بر هدفش پافشاری میکند. حوالی سالهای 1309-1310 رضاشاه پهلوی برای کاخ مرمر به قالی مناسبی نیاز داشت. چندی از تجار قالی از سراسر کشور به کاخ رفتند. در نهایت طرح تفضلی و کیهان پذیرفته شد.

رفیعزاده تحصیلدار تفضلی و مدیر مهمانخانهی شرکت ریسندگی و بافندگی میگوید: «در طول چهار ماه، یعنی دو ماه زودتر از موعد مقرر، فرش آماده میشود. رضاشاه با دیدن فرش، آنها را تحسین میکند و به افسران و تیمسارانش دستور میدهد: هر چه میخواهند به آنها بدهید.» تفضلی و کیهان بعد از شنیدن تحسینهای رضاشاه، خواستهشان را مطرح کردند؛ «مجوز ساخت کارخانهی ریسندگی و بافندگی در کاشان»

تفضلی روحیهی فردگرای ایرانی را شایعهای عبث میپنداشت و بر سرمایهگذاری گروهی اصرار میورزید. سرانجام پشتکار و اعتبارش، و همکاری با مذاهب و گروههای مختلف اجتماعی، سرمایهداران را وادار کرد تفکری واقعبینانه داشته باشند. تفضلی در جایی گفته: « ما تجار مسلمان قادر نبودیم حتا 220 هزار تومان سرمایهی اولیه را فراهم کنیم، به همین خاطر از دوستان تجاری ارمنی و ... کمک گرفتیم2.» وی بعدها برای افزایش سرمایهی شرکت، ساعتها در بانک ملی کاشان مینشست و با صاحبان سرمایه و ثروت به گفتوگو میپرداخت، تا بالاخره موفق شد سهام شرکت را به میزان قابل توجهی به فروش برساند و سرمایهی شرکت را افزایش دهد.

 شرکت ریسندگی و بافندگی کاشان در 22 آذر ماه سال 1313 به عنوان شرکت سهامی عام تأسیس، و با شمارهی پنج، در کاشان به ثبت رسید. سید حسن و سید علی محمدیان، محمود و جواد کیهان، سلیم شاهینیاس و حسن تفضلی و ده سهامدار خرد نخستین سرمایهداران شرکت بودند2. در تیر ماه سال 1315 بهرهبرداری آزمایشی با 6400 دوک ریسندگی در محلی معروف به باغ پنبه به بهرهبرداری رسید. شرکت با احداث کارگاه برای نخهای مورد مصرف در صنعت فرش و پارچهبافی، با صد کارگر، در زمینی به وسعت صد و پنجاه تا دویست هزار متر راهاندازی شد3. تاسیس این شرکت خیزش عظیمی شد برای صنعت و مبارزه با بیکاری.

 

تار و پود

 تفضلی که همه او را به نام ارباب میخواندند، شناخت ویژهای از افراد داشت. عقبهی خانوادگی و شخصیت فرد، خطمشیاش را برای تعیین جنس روابطش مشخص میکرد. دانش و تسلط وی بر ماشینهای نساجی، مهارتها و تجارب و دانش افراد را به راحتی بر وی آشکار میکرد. به پشتوانهی همین شناخت، جایگاه کارشناسان را معین میکرد و فرصتی میداد تا مهارتهای خود را شکوفا کنند.  

رفیعزاده اولین دیدارش با تفضلی را اینگونه تعریف میکند: « یکی از آشنایان به نام آقای متین مرا به ارباب معرفی کرد. روزی که با ایشان رفتیم خدمت ارباب، بله، سال1347 بود، ارباب نگاهی به من انداختند و پرسیدند: «قبلن چه شغلی داشتهای؟» گفتم که قبلن مغازهی چراغسازی و سماورسازی داشتم. بعد پرسیدند: «چه طایفهای هستی؟» برایشان از فامیل مادرم گفتم- که اتفاقن ایشان را شناختند. بعد از این آشنایی گفتند: «دستور بدهید ایشان را استخدام کنند، اینها از طایفهی خوبانند.»

از سال1357صنعت ایران در راهی پُر از فراز و نشیبهای بیامان افتاد. نیروهای کاری که پایشان به کارخانه باز شد خارج از ظرفیت بودند. رفیعزاده میگوید: « 6000 کارگر در سه شیفتِ کاری بودند، خیلیها کاری نداشتند. استخدام دست کارگزینی بود. آن زمان خیلیها با پارتی و رابطه میآمدند. اینها را دولت تحمیل میکرد.» این نیروها همواره برای حفظ مشروعیت خود، موقعیت کارگران و کارکنان قدیمی را به چالش میکشیدند. مقابلهی این نیروها با کارگران منجر به کشیده شدن خطوطی فرضی میان آنها شد. بعدها خطوط پیرامون کارگرها هر روز تنگتر، و عاقبتِ هر اعتراضی از سویشان، سرخوردگی و بیسرانجامی بود.

در زمان جنگ، استخدام بر پایهی دانش و دلسوزی افراد، معیاری کهنه و بیارزش بود. سلامتِ فیزیکی افراد، محلی از اِعراب نداشت. جنگ بود و اکثر مردم وفادار به ارزشهای باب روز و مسلط بر جامعه. در این میان نهتنها راهکاری برای برونرفت از این تجربههای تلخ پیش پای صاحبان کارخانه گذاشته نشد، بلکه شمار روزافزون شهدای کارخانه و جانبازان هزینههای جبرانناپذیری بر دوش کارخانه گذاشت. 

تفضلی که شهره به مَردمداری و صبوری بود، راه مُدارا در پیش گرفت و از درگیری با نیروهای افراطی و تندرو پرهیز کرد. مرد زمانهی خود بود و همهی توان و همت خود را روی اقتصاد و بهرهوری اقتصادی متمرکز کرد.

در دههی 60 کارخانه، علیرغم همهی دشواریها، همچنان سود دهی داشت. به سفارش ارتش پارچههای کتان و ارتشی تولید میشد و تکنولوژی بافت پارچههای وال چادری به بهرهبرداری رسید. رفیعزاده میگوید: «در زمان جنگ کارگرها بیمه بودند و پولشان را میگرفتند. حتا کسانی هم که به جبهه میرفتند حقوقشان را میگرفتند.»

 تفضلی که پا به دههی نهم زندگیاش گذاشته بود، رأس ساعت در دفترش حاضر و تا دیروقت کار میکرد؛ و به پیشبرد راههای صواب میاندیشید.

 

 زمانهی زالو

 تفضلی تجربهی گذر از بحرانهای متعدد را داشت. در سالهای 1320 تا 1332 همراه و همسوی حزب توده نشد و بهعنوان سرمایهدار مورد عتاب قرار گرفت. مجبور شد با محافظ از خانهاش خارج شود و چند ماهی را هم در تهران ساکن شود. تجربهی جنگ جهانی، انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن نفت را از سر گذارند و گاه به اقتضای زمانه و صلاحدید وضعیت موجود موضعگیریهای سیاسی کرد. اما بعدها در بیشتر مواقع مماشات ورزید و رویدادهای سیاسی دستآویزی شد برای شناخت بیشتر صنعت. کوشید پابهپای تحولات اساسی صنعت در اروپا پیش رود. سال 57-58 فضای ضد سرمایهداری بهعنوان نیرویی بازدارنده عرصه را بر صنعت تنگ کرد، و میان تفکر نواندیش و تفکر کهنهپرست مرزبندی شد. نواندیشی و روزمَداری مورد نکوهش قرار گرفت؛ بهطوریکه فخرالدین حجازی طی سخنرانیای در ورزشگاه تختی و مدرسهی امام دربارهی تفضلی و لاجوردی چنین گفت: « آنها بهعنوان سرمایهدار، خون مردم و کارگر را میمکند درحالیکه این صنایع متعلق به مردم میباشد.5»

اینگونه تحریف معانی عدهای را علیه تفضلی و دیگر سرمایهداران شرکت برآشفت و آنها طالب حقوقی شدند که ریشهای در نیروی کارشان نداشت. در طول سالها، عدم تناسب حقوق و میزان تولید بدل شد به جریانی ممتد و اجتنابناپذیر. رفیعزاده که آن سالها ناظر این وقایع بوده میگوید: «نه... نه... کارگرها به ارباب خیلی احترام میگذاشتند. علیه ارباب کاری نمیکردند. اصلن...»

 بحران جنگ و تحریم و بیثباتی قیمت ارز، تفضلی را از مدرن کردن ماشینآلات کارخانه و نوسازی و احیای بخشهای قدیمی و آموزش کارشناسان بازنداشت. وی به صنعت بهعنوان امری پویا باور قطعی داشت. رفیعزاده میگوید: « ارباب عقیده داشت صنعت ساکن نیست، مثل ماشینیست که در سربالاییست و اگر بایستد سقوط میکند.» نقطهی اتکای تفضلی برای مدیریت بحرانها، دوراندیشی و اعتماد به نیروهای کار انسانی بود. رفیعزاده میگوید: «سیاست آقای تفضلی این بود که از دو سال قبل خوراک شرکت تهیه شود. و هیچوقت نمیگذاشتند که شرکت تعطیلی و بیکاری داشته باشد.» حسن تفضلی نیم قرن برای صنعت نساجی ایران کوشید و پدر صنعت نساجی ایران نام گرفت و در زمان حیاتش شاهد برداشت حاصل تلاش خویش و همراهانش بود.

در دههی اول بعد از انقلاب، شورای اسلامی و انجمن اسلامی در شرکت تشکیل شد. هرچند این شوراها اوایل مدعی عدم اختیارات در کارخانه بودند، اما بعدها نقش عوض کردند و در تصمیمگیریهای مربوط به صنعت ریسندگی و بافندگی ردی از حضورشان به جا گذاشتند. شرکت ریسندگی و بافندگی کاشان در سالهای دههی هفتاد فرزند خَلَفی به دنیا آورد که بذر زوالش اکنونِ ما را سَمی کرده است.

 

 

 

 

 

 

 

1. از گفتههای حسن تفضلی

5،4،3،2 . شیرینکام، فریدون، کارآفرینان صنعتی در عصر پهلوی، تهران، گام نو، 1396.

 

نظرات کاربران