احمد فرهی، دانشآموختهی اقتصاد و از مدیران صنعت فرش کاشان است این متن، روایتی است از کوشندگی حسن تفضلی و تلاش پیگیرانه اش برای توسعه کار و کارخانه در منطقه کاشان

دعوت شده بودم به دفتر آقای تفضلی. سال 1366 بود. آن روزها آقای تفضلی تنهاتر از هر سالی و هر کسی در دفترش مشغول بود. فشارهای زیادی روی کارخانه و تفضلی بود. از هر اداره و ارگان و شخصی فشار بود و بیمهری. کارخانه در راستای طرح توسعهای که داشت، تصمیم به ایجاد کارخانهی فرش گرفته بود که بتواند با فرش راوند رقابت کند و حتا بتواند فرشهایی تولید کند با کیفیتی بالاتر از فرش راوند و دستگاهایی بهروزتر و مدرنتر.
آن زمان فرشهای کارخانهی راوند در کاشان و چه بسا در ایران، حرف اول را میزد. قبل از فرشهای شرکت راوند، فرشهایی در کارخانهی حریر و مخمل تولید شده بود. اما فرش راوند چیز دیگری بود. دولت اجازهی تولید فرش ماشینی را نمیداد، تا تولید فرش دستباف آسیبی نبیند. شرکت راوند پروژهای را تعریف کرد و بر اساس آن پروژه، میبایست تمامی تولیدات به بلژیک صادر میشد. دولت به شرط صادرات، اجازهی راهاندازی و تولید را صادر کرد. فرشهایی که تولید شد؛ آنقدر با کیفیت بود که هیچکدام صادر نشد و همه در داخل ماند. بازار فرش ماشینی، داغ شد و تقاضایش بسیار بالا رفت.
در سال 1366، آقای تفضلی به فکر تاسیس کارخانهی قالیبافی با دستگاههای بهروز افتاده بود و بنابر پیشنهاد و توصیهی دوستان و نزدیکان، مرا جهت همکاری، انجام مطالعه و تحقیق برای راهاندازی خط تولید فرش ماشینی، دعوت کرده بودند. آن زمان ماشینهای فرشبافی را از بلژیک میآوردند. آقای تفضلی اما کاتالوگی از کمپانی شونهِر آلمان به من دادند و قرار شد پس از مطالعه و بررسی، طرح اولیه و همچنین برنامهریزی جهت تاسیس کارخانه و تولید قالی را تحویل دهم.
شرکت شونهر آلمان و وَندُویل بلژیک، دو شرکت معتبر و عظیم در ساخت ماشینآلات تولید فرش ماشینی بودند. ماشینآلاتی که از شونهر آلمان به ایران آمده بود تِکسیما و شُونهِر بود. در بررسیها برای خرید ماشینآلات و تجهیزات، تاکید آقای تفضلی بر جدیدترین و مدرنترین دستگاهها بود.
همگی ما میدانستیم که آقای تفضلی آن روزها بیمار است و این بیماری، بخشی از توان و انرژیاش را گرفته بود. اما برایمان جای تعجب داشت که علیرغم بیماری و کسالتش، علیرغم سنی که داشت، همچنان در اندیشهی تاسیس کارخانهی جدید، در اندیشهی تولید بیشتر و اشتغال بود.
پس از مطالعه، تحقیق و طرحریزی اولیه، زمانی که به شرکت ریسندگی و بافندگی و محل کارشان رفتم تا بررسیها را ارائه دهم و نظرشان را بپرسم، همکارانش خبر دادند که آقای تفضلی جهت معالجه و درمان به تهران رفتهاند. مطالعات متوقف نشد و ادامه یافت. تا بار دیگر، فرصتی پیش آمد و توانستم با مطالعهی بیشتری کار را ارائه دهم. حال آقای تفضلی اصلن خوب نبود. وضعیت جسمانی مناسبی نداشت و حتا گفتههایشان به صورت شفافی شنیده نمیشد. اما آنچه به طور شفاف مشخص بود، عزم و ارادهی آقای تفضلی جهت راهاندازی کارخانهی قالیبافی و تولید و اشتغال بود.
مرحلهی بعدی، برنامهریزی برای شروع اجرای کار بود. برنامهریزیها که صورت گرفت و همه چیز برای شروع کار آماده شد، آقای تفضلی برای ادامهی معالجه در بیمارستانی در تهران بستری شده بودند؛ که متاسفانه برای همیشه با صنعت و تولید خداحافظی کردند.
پس از آقای تفضلی هم، نهتنها این مطالعات و طرح و برنامهریزیها پیگیری نشد و هیچ زمانی شکل اجرایی هم به خود نگرفت، بلکه کارخانههایی که آقای تفضلی و همکارانش با آن همه ذوق و علاقه بنیاد نهادند نیز روز به روز با خرابی مواجه شد.
سالها بعد، زمانی که برای اولین بار به انجمن کارفرمایان نساجی اصفهان دعوت شده بودم در سالن اجتماعات آنجا، عکسی از مرحوم حسن تفضلی را دیدم که بر دیوار نصب شده بود. در کنار عکس آقای تفضلی، عکسهایی از دیگر بزرگان نساجی کشور، همچون؛ آقایان همدانیان و رسولیان و... بر دیوار بود و در زیر آن شعری از سعدی (سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز/ مرده آن است که نامش به نکویی نبرند) را نوشته بودند. نصبِ عکس آقای تفضلی، کاری بود در مقابل خدمات و تاثیرش بر پیشبرد نساجی در کشور. و به پاس قدردانی و احترام از ایشان. پرسش اینجاست که شهرش، کاشان، در مقابل خدمات این مرد، در مقابل نقشش در تولید و اشتغالزایی، در مقابل تلاشش در آبادانی شهر و رفاه مردمانش، چه کرده است؟ برای همهی ما، تلاشهای بیوقفهی آقای تفضلی از همان سالهای 1313 با امکانات اندک آن زمان برای راهاندازی محلی برای تولید، رشد و توسعه و تبدیل آن واحد کوچک به چندین کارخانهی مجهز و بهروز، آشکار و مبرهن است. کوششهای بیامان این مرد در جهت اعتلای صنعت و آبادی و پیشرفت این مرز و بوم بر هیچکداممان پوشیده نیست. اما در پس این سالها، به جز نام بلواری در حاشیهی شهر، شاهد کمترین نام و نشانی هستیم که شایستهی این مرد بزرگ باشد.
نظرات کاربران