,,

عمارت دولتخانه کاشان که بعدها شد مرکز تلگرافخانه و سال 57 هنوز تمام نشده به بهانه رونق عبور و مرور در خیابان فرح (طالقانی) با بیل و کلنگ به جانش افتادند و ناشیانه منهدم‌اش کردند

اسطوره‌ی ارباب

اسطوره‌ی ارباب

در نزدیکی‌های جبهه‌ی شمال شرق کاشان میدانی قرار دارد با انبوهی از تاریخ

در نزدیکیهای جبههی شمال شرق کاشان میدانی قرار دارد با انبوهی از تاریخ. تاریخی به اندازه شاید 400 سال. بیگمان روزی که فرخخان غفاری کاشانی که در دستگاه حکومت ناصری ارج و قربی داشت و دستور داد در عمارت دولتخانه کاشان که ایجاد سنگ بنایش را به دوره صفوی متعلق میدانند اولین تشکیلات تلگرافخانه این شهر برقرار شود، گمان نمیبرد که این سرتتمه رقم خوردن تاریخی پربار برای میدانی باشد که کاشانیها امروز آن را بنام ( میدان 15 خرداد ) میشناسند و آنهایی هم که تا 35 سال پیش عمرشان به دنیا بود (میدان مجسمه) خطابش میکردند.

روایت است که دو قرن پیش از کنار عمارت دولتخانه میتوانستی برج و باروی باغ فین را ببینی و این دو ناخواسته و در حالتی جالب روبهروی هم برپا شده بودند. چیزی کمتر از یک قرن طول کشید تا پس از ایجاد تشکیلات تلگرافخانه، کلنگ بزرگترین دبیرستان پسرانه کاشان در دهه 20 شمسی در چند صد متری آن به زمین زده شود. دبیرستان پهلوی سابق که بعد از انقلاب نام امام خمینی بر بالایش حک شد و در طول دهه 60  مبدأ تشییع پیکر شهدای دفاع مقدس بود، مرکز کشف کسانی شد که بعدها برای خودشان اسم و رسمی بهم زدند و تعدادی از آنها شدند وزیر و وکیل این مملکت .

کمی پایینتر از دبیرستان امام خمینی که نمای فیزیکیاش کمتر از 20 سال پیش عوض شد، بیمارستان خیرساز اخوان قرار دارد که شیوه معماریاش انسان را میبرد به بیش از نیم قرن پیش. بیمارستانی که با نام دکتر غزنوی که عمرش درازباد عجین شده و روزگاری با بیمارستانهای خیرساز نقوی و متینی، سه قلوهای بهداشت و درمان کاشان را تشکیل میداد. نمیدانم میشود بیمارستان اخوان را با آن سبک و شیوه معماری دوره پهلوی دوم جزیی از نوستالژیهای اطراف میدان 15خرداد به حساب آورد یا نه! اما اداره پست و سینما بیتای قدیم ابتدای خیابان صبا (شهید رجایی) که هر دویشان 20 سالی میشود که به کلی تغییر قیافه دادهاند و لباس مدرنیسم به تن کردهاند را به حتم میتوان جزو خاطرات کاشانیهای نسل دهه 40 تا میانههای دهه 70 در حوالی میدان قدیمی شهر به حساب آورد.

عمارت دولتخانه کاشان که بعدها شد مرکز تلگرافخانه و سال 57 هنوز تمام نشده به بهانه رونق عبور و مرور در خیابان فرح (طالقانی) با بیل و کلنگ به جانش افتادند و ناشیانه منهدماش کردند و دبیرستان پهلوی (امام خمینی) همهی تاریخ میدان مجسمه ( 15 خرداد ) نیستند. نگاهی گذرا در اطراف میدان به خصوص سمت چپ ابتدای خیابان 22 بهمن امروز و 6 بهمن دیروز و ابتدای خیابان شهید رجایی فعلی و صبای سابق تو را حوالت میدهد به 85 سال پیش و 22 آذر 1313.

پدربزرگ مرحومت سالها کارگر کارخانهاش باشد و در هنگامه کودکیات در سال 66  تشییع جنازه او را دیده و همراه پدرت تا دشت افروز دنبال آن انبوه جمعیت رفته باشی و هیچ تعلق خاطری از او در ذهنت نباشد؟! در کودکیات هفتههایی چند پدر رنگکارَت را هنگام نقاشی در و دیوار فروشگاه ریسندگی و بافندگی سه راه میدان همراهی کنی و از آن روزها، آن قاب عکس سیاه و سفید بزرگاش در فروشگاه که زیر عکس نوشته بود: (حاج حسن تفضلی، پدر صنعت نساجی ایران) را به یاد بیاوری و ارباب تفضلی یکی از نوستالژیهای همیشهات نباشد؟!

اگرچه از آن همه جلال و جبروت کارخانجات ریسندگی و بافندگی کاشان در این گوشه و آن گوشه شهر جز ویرانههایی باقی نمانده، بهویژه در حوالی میدان 15 خرداد و از آن به اصطلاح کارخانه شمارهی یک ریسندگی و بافندگی، سالهاست فقط یک بیابان وسیع مانده و دو فقره دودکش آجری و اتاقی ویران که میگویند اتاق کار ارباب بوده، اما او کماکان تندیس و نماد صنعتگری سنتگرا، اخلاقگرا، روادار و مردمی است که صنعت نساجی در ایران با نام او پیوندی عمیق دارد، چنانچه بزرگی و عظمت تحول اقتصادی و صنعتیای که او 85 سال پیش در کاشانِ عهد تجددطلبی رضاشاهی بنیاد گذاشت، گویی چندسال قبل دلِ لودرهای حمله برنده به کارخانه عظیمش در میدان 15 خرداد را هم به درد آورد. آنچنان که وقتی به آن دو دوکش آجری رسیدند، از حرکت ایستادند و دلشان نیامد دوقلوهای آجری افراشته که تاریخ روی یکی از آنها به 60 سال پیش میرسد و به نوعی اثری تاریخی هستند، را فرو بریزند.

میگویند تا همین 5- 6 سال پیش تعدادی از اوراق و دفتر و دستک حاج حسن تفضلی روی میز اتاقی که ویرانههایش امروز از آن سوی دیوارهای کارخانهی ریسندگی در خیابان 22 بهمن پیداست موجود بود و میشد حتا در لابلای آن اوراق، تعدادی از فتوکپی شناسنامه کارگران ارباب را هم مشاهده کرد. هفته پیش وقتی از دختر ارباب و همسر روانشادش حاج محمد فقیهی سراغ آن اوراق و دفتر و دستک پدرش را گرفتم چیزی از آنها نمیدانست و تنها به این جمله بسنده کرد که فقط میز و صندلی پدرم را توانستیم از آن خرابهها بیرون بکشیم و نجاتشان دهیم.

مرحوم حاج حسن تفضلی اگر اسطوره نیست پس چیست؟ او که 85 سال پیش با سرمایهای 200 هزارتومانی شروع به کارآفرینی مدرن کرد و در زمانه خودش بت بیکاری را در کاشان عصر پهلوی اول شکست و در طول 45 سال کار شبانه روزی کاشان را به بزرگترین قطب نساجی ایران تبدیل کرد را آیا نمیتوان اسطوره نامید؟

مردی که در طول دوران جنگ هشت ساله و در روزگاری که تعدادی از سرمایهداران بیدرد این ملک همراه با مال و منالشان به خارج پناه بردند، در زادبوم پدریاش مرد و مردانه ایستاد و برای توسعه کارخانجاتش که نانآور سفرههای بسیاری بود و هست دست به دامان شهید بهشتی شد تا بتواند ارزی وارد کند و زیر موشکباران صدامیان به توسعه صنایع ریسندگی و بافندگی کاشان بپردازد و از همه مهمتر سرمایهاش را به صورت سهامی عام در بین کارگرانش تقسیم کند، به طور قطع و یقین نامآوری بلند مرتبه است که گویی همین صفت نیز، یک شهر را از ارجداشتِ شایستهی او ناتوان کرده.

اسطورهای که از هرجا برایش انجام کار خیر مقدور بود مضایقه نکرد و نه نگفت. از تجهیز بیمارستان به وسایل رادیولوژی تا کمکهای پنهانی به مستمندان و ارسال کمک به جبههها در هنگامه جنگ تحمیلی و مرمت و بازسازی مزار محتشم کاشانی. تفضلی حتا در ایجاد کارخانجات مخمل و ابریشم کاشان در سال 34 هم نقش داشت و گرچه 25 درصد سهام این شرکت مال او بود و مابقی در اختیار خاندان لاجوردی، اما موفق شد این شرکت را هم مانند صنایع ریسندگی و بافندگی کاشان وارد بورس کند.

افتتاح اتاق بازرگانی و صنایع و معادن کاشان در عصر 30 آبان 1334 با همراهی کسانی چون حاج محمود کیهان، حاج حسین اطمینان و حاج حسین شریفیان و برنامهریزی برای ارتقای صنایع و اقتصاد شهر از دیگر اقدامات فرزند عبدالرحیم تفضلی بود که از کودکی نزد پدر تجارت آموخت و تا دههی 40 زندگی نیز به تجارت فرش پرداخت و در 39 سالگی بنای تشکیلاتی را گذاشت که امروز در گوشه یکی از آنها تنها دو دودکش آجری و یک اتاق کار مخروبه و انبوهی یاد نیک در خاطر مردمان این شهر از او باقی مانده است.

نظرات کاربران