,,

به جز پیرانی‌های محله‌ی بازار آران، شاید چند ده نفر دیگر یادشان مانده باشد که فیلم مرگ یزدگرد در عصارخانه‌ی آن محله فیلمبرداری شده است

این بود آن‌چه  من دیده بودم

این بود آن‌چه من دیده بودم

سر زدن به لوکیشن «مرگ یزدگرد» با اصغر وطنخواه مدیر تدارک فیلم

به جز پیرانیهای محلهی بازار آران، شاید چند ده نفر دیگر یادشان مانده باشد که فیلم مرگ یزدگرد در عصارخانهی آن محله فیلمبرداری شده است. اصغر وطنخواه، مسئول تدارکات فیلم مرگ یزدگرد و بسیاری از آثار نمایشی در منطقه کاشان بوده است. مردی که برای انجام هر کار فرهنگی و هنری این دیار، با همه همراه بوده است.

با اصغر وطنخواه از چاشت تا بعد از نیم روز بیست و چهارم بهمن 1397به محلهی بازار آران رفتیم. گفت و گزاری برای گذشتن از سی و هفت سال کار و یاد آمد کار با بهرام بیضایی در فیلم مرگ یزدگرد در باقی ماندهی عصارخانه ساکن و ساکت. عصارخانهی تاریخی محله بازار آران.

چطور وارد گروه اجرایی بیضایی شدید؟

  آن زمان من در ادارهی فرهنگ و ارشاد مشغول بودم و به واسطهی کارم، در چند فیلم و سریال به عنوان مدیر تدارکات داخلی کار کرده بودم. یک گروه فیلمبرداری که به کاشان میآمد، بهواسطهی اداره دنبالشان میرفتم. استخدام نبودم، به نوعی کارم آزاد بود. گروه، من را به عنوان مدیر تدارکات داخلی میپذیرفت؛ مثلن در سریال سمک عیار یا سربداران. سربداران را مدت زمان کوتاهی کار کردیم، به انقلاب خورد و از نظر مالی مشکل پیدا کرد. چهار، پنج فیلم و چهار، پنج سریال کار کرده بودم و تجربیاتی داشتم. و همه را مدیون رضا کریمی عراقی هستم. من را به ادارهی تئاتر برد. آن زمان نه چیزی از تئاتر و سینما میدانستم و نه آشنایی داشتم. آن زمان در کاشان اشخاص کمی سینما و تئاتر کار میکردند؛ بد میدانستند، مشکل بود. بهتدریج ماندگار شدم. یکی دو جلسه رفتم و آموخته شدم. و کمکم در تئاتر، مدیر تدارکات شدم. تئاتر و سینما هم وارد کاشان شد و فیلمبردارها هم به کاشان آمدند و سینما حالت عمومی گرفت.

آن زمان وضعیت استخدام بلاتکلیف بود. برای حقوق و قرارداد سه نفر، سه نفر میشدیم. اول ماه، از هر سه نفر یکی میرفت و ششصد تومان حقوقمان را میگرفت و بعد بین سه نفر تقسیم میکرد. نمیتوانستند تک به تک قرارداد ببندند. هر سه نفری را یک قرارداد میبستند. روال اینطور بود تا اینکه بازرگان نخستوزیر شد و اعلام کرد که باید همه افراد استخدام شوند. رئیس خیلی خوبی هم داشتیم. دید روشنی داشت، واقعن به تئاتر اهمیت میداد.

 در جریانِ کار که دورهی بعد از انقلاب بود، با توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی آن روزها، با مشکلی مواجه نشدید؟

  صداقتی که آن زمان وجود داشت، بیشتر از حالا بود. هم از مسئولین صداقت بیشتری میشد دید و هم از آدمهایی که در موقعیتی قرار گرفته بودند که خودشان هم نمیدانستند چه کار کنند و چه کار نکنند. این بود که همه جانبِ همدیگر را داشتند. برنامهریزیها حساب شده بود. البته عدهای ناآگاهانه و بعضیها هم آگاهانه ـ چه باسواد و چه بیسواد- سعی میکردند از این موقعیت سوءاستفاده کنند و خیلیها هم سوءاستفاده کردند. خیلیها بودند که چیزهای ارزشمندی، چه از نظر مادی و چه معنوی، را صاحب شدند یا از بین بردند. مثلن؛ روبروی ادارهی برق، در خیابان امیرکبیر، ساختمانی بود که عتیقههایی از حزب رستاخیز در آنجا نگهداری میشد. در آن دوره، یک نفر به همراه مهندس شاهنوش همهی چیزهایی که در آن ساختمان بود، پرونده و اشیاء و هر چه بود را در گونی ریختند و بردند پشتِ کلانتری. یکی دو تا از پروندهها را خواندند و بعد همه را روی هم ریختند و آتش زدند. بقیهی جنسها را هم بارفروش نامی با وانت و پیکان بار زد و برد.

 اسکان گروهِ فیلمبرداری مرگ یزدگرد در کجا بود؟

گروه در مهمانسرای شربتی که در آن دوران هتل درجه یک کاشان بود، اسکان داشت. صبحانه و شام را هم در مهمانسرای شربتی صرف میکردند. ناهار را سر صحنه میخوردیم، مگر اوضاع جوری بود که نمیشد کار کرد، مثلن سر و صدا زیاد بود، یا خسته میشدند و نمیتوانستند کار کنند. این وقتها بیضایی میگفت امروز برای ناهار بیرون برویم.

کار کردن با بیضایی چطور بود؟

بیضایی برای من احترام زیادی قائل بود، هیچوقت در کارهایش، به او نه نگفتم. یکی از دلایلی که من را دوست داشت، همین بود. میگفت فلان چیز را میخواهم، میگفتم چشم. میگفت نمیشود؛ میگفتم چرا درست میشود. اینطرف و آنطرف میرفتم و تلاش میکردم تا آنچه میخواهد درست از آب دربیاید. بیضایی هم راضی بود که از این نظر در کاشان مشکلی ندارد. لازم نبود برای آوردن وسیلهای به تهران برود. همینجا، کاشان، برایش مهیا میکردم. به همین خاطر من را برای کارهای دیگرش هم به تهران برد.

بعد از مرگ یزدگرد در کدام کار با بیضایی همکاری داشتید؟

  سریالی بود به نام سمک عیار، برای یکسال با گروهشان به یزد رفتم. باز برای همین سریال در کاشان با گروه کار کردم. تولید سریال به جمعیت زیادی نیاز داشت. برای اسکان خانهای گرفته بودند. در کاشان راهنماییشان را برعهده داشتم. هر چیزی نیاز داشتند؛ محله، جا و مکان اسکان، وسیله و هر چه را میخواستند، راهنمایی و آماده میکردم. سریال خیلی خوبی بود که بعدن اجازه پخشاش را به هیچ عنوان ندادند.

فیلمبرداری مرگ یزدگرد چند ماه طول کشید؟

  اردیبهشت ماه شروع شد و سه ماه ادامه داشت. حدود یک سال روی سمک عیار کار کردیم و بعد به یزد رفتیم. در آن زمان، بینِ مدیر تدارکات، پرتویی، و فیلمبردار، باربد طاهری، جر و بحثی پیش آمد که بیضایی تصمیم گرفت من را جایگزین پرتویی بکند و به این ترتیب مدیر تدارکات شدم. باربد طاهری یکی از بهترین فیلمبرداران در زمان قبل از انقلاب بود. طراحی صحنه را هم خانم خزائی برعهده داشت که در چند فیلم دستیارش بودم. ایشان از انگلیس میآمد و طراح ماهری بود که در جشنهای دو هزار و پانصد ساله هم کارهایی داشت. پسرش هم آن زمان کوچک بود و سر صحنه ما سربهسرش میگذاشتیم (میخندد)؛ حالا پسرش از بزرگترین و بهترین کارگردانها شده است.

 

نظرات کاربران