,,

پایان این نبرد پایان نبرد برای عشق نیست و شاید آغاز دیگری است. پرویز فنی‌زاده و پروانه معصومی در نمایی از فیلم «رگبار» عکس: کامبیز خوشبین

رگبار

رگبار

روایت یک بیانیه سیاسی در بستر یک داستان عاشقانه

رگبار اولین ساختهی بلند بیضایی بعد از فیلم عمو سبیلو به سال 1350 است. سالهایی که جامعهی روشنفکری ایران مملو از امید، مبارزه و اعتراض بود و خود را برای ساختن آیندهای روشن با گذر از دورانی که در آن بود محیا میساخت. مبارزات روشنفکری نمودهای خاص خود را داشت و رگبار در این فضا ساخته شد. پیام زمانهی خود را متجلی ساخت، فیلمی ساده و پرمعنا. در رگبار با داستانی خطی مواجه هستیم که بنمایهی آن عشق است و احساسات، پاکی است و صداقت. معلم، آقای حکمت که تازه پا به محلهی جدید میگذارد، با داشتن یک زندگی ساده که یک گاری آن را حمل میکند، که نشانههای تقدس زیبازیستی در آن زمان بوده است و البته در این گاری، دو یادگار، دو لالهی بلورین نیز هست که نشانهی پیوند معلم با گذشته و به ویژه احترامی است که برای والدینش قائل است. معلمِ تازه وارد با نگاهی عاشق میشود. عشقی که ساده است که صمیمی است و عمیق است. عشقی سازنده که به معلم، جان تازه میبخشد و او را سرشار از شور و شوق زندگی میکند و دست به ابتکار عمل میزند. عشق او امید میآفریند و حرکت.عشقی که سرانجامی ندارد، عاطفه زمانی که معلم عاشق اوست، خود اسیرِ دیگری است. اسیر قصاب است، آقا رحیم. و از همینجا نبرد آغاز میگردد. نبردِ مردی که احساس دارد و خرد دارد با مردی که  تنها زور و امکان دارد؛ قصاب. معلم جوان پا پس نمیکشد و به نیرویی نابرابر تن میدهد. (لحظهای که هردو به وزنهی ارزش توان روی میآورند، این نابرابری به تصویر کشیده میشود.) و حاصل این نبرد محتوم با خونین شدن معلم به پایان میرسد و همین آغازیست بر تغییر نگرشِ شاگردانش به او.

جامعهای که همیشه طرفدار مظلوم است و دل بر او میسوزاند، از او حمایت میکند و این نبرد نابرابر از حکمتی برای پیرامونش اسطوره میسازد. پایان این نبرد پایان نبرد برای عشق نیست و شاید آغاز دیگری است. 

یکی از نمودهای داستانی فیلم این است که؛ افراد را سیاه یا سپید نشان نمیدهد. قصاب هم عاشق و  هم انسان است و پس از شکست دادن معلم با او پیمان دوستی هم میبندد. عاطفه دلدادهی بین دو عاشق، میان عشق و وظیفه درگیر است. عشق به معلمی صادق و ساده زیست و هم چنین وظیفهای که در مقابل برادرکوچک، مادر معلول دارد. این درگیری ذهنی، او را در کشاکشی قرار میدهد و این وظیفه است که بر عشق غلبه میکند و به یک زندگی اجباری نابهدلخواه تن میدهد. هرچند پسزمینه‌‌ی فیلم عشق است اما تنها به عشق خلاصه نمیگردد. آقای حکمتی، آرمانی دارد و برای رسیدن به آرمانش تلاش میکند؛ تئاتر اجرا میکند، به دانشآموزان خدمت میکند و تافتهای جدا بافتهای است از جامعهای چوخ بختیار پیرامون. جامعهایی که در روزمرهگی غرق است، آرمان ندارد و سطحینگر است و به مُد، آرایش و تجملات بسنده میکند. مدیری که فقط در فکر ارتقا خود است و در فکر به دام انداختن معلم جوان که به پای این زندگی است، با تحمیل دخترش معلم جوان که سودای دیگر دارد و سر دنیایی دیگر. معلم آرمانگرا است، تحت نظر است و تحت تعقیب، که از خطوط قرمز نگذرد و زمانی از خطوط قرمز میگذرد، عذرش خواسته میشود و باید به تبعیدی دیگر برود، تبعیدی که با شکستن لالهی بلورین که نشانهی در رفتن نمودهای زیبایی است.  رگبار فیلمی معناگرا است، یک فیلم امیدبخش. پیامآور عشق، مبارزه، دوستی و آرمانگرایی است. رگبار مملو است از معیارهای روانشناسی مثبتگرا، فیلمی که در بطن خود یک بیانیهی سیاسی را در بستر یک داستان عاشقانه بیان میکند. فیلمی ساده و صمیمی بدون هیچگونه ادا و بازی اما روشنفکرانهترین اندیشهها را به تصویر کشیده است. فیلمی، ماندگارِ تاریخ، فیلمی که نسل جوان و سرخوردهی امروز و به ویژه نسل پشیمانِ دیروز باید به تماشای آن بنشیند. فیلمی که  تاریخ مصرفش به پایان نمیرسد. چرا که، امید حرکت خلاقیت و عشق به پایان نمیرسد. فیلمی پر از مضامین انسانی و مبارزه با رفاهطلبی، روزمرهگی و سطحینگری است.

 

نظرات کاربران