از مجموعه کهکشان اثر منوچهر شیبانی

سفر به عمق چشمها
شیبانی با رفتار بیپیرایهاش در قالب یک هنرمند مدرنیست مورد توجه همه بود
منوچهر شیبانی در خانوادهای صاحب منصب و با پیشینهای فرهنگی در کاشان متولد شده است. مادرش زنی تحصیلکرده که در مدرسه ژاندارک فرانسویها و انستیتو فرانسه درس خوانده بود و پدرش علیقلیخان (کارمند اداره برق و تلگراف) از نوادگان فتحاللهخان شیبانی شاعر دوره قاجار بود که با میرزاده عشقی شاعر، روزنامهنگار و نمایشنامهنویس دوستی داشت.
با مرگ زودهنگام پدر و ازدواج مجدد مادرش، برای زندگی به نزد پدربزرگ مادریاش قوام السطان به تهران برده میشود. قوام السلطان چون رئیس ادارهی راه بود، هر از مدتی از شهری به شهر دیگری انتقال مییافت. بههمینخاطر شیبانی نیز دوران ابتدایی مدرسه را در شهرهای شیراز، اصفهان و تهران سپری میکند. این گشتوگذارها او را از همان کودکی با جغرافیای ایران و توده مردم و تنوع فرهنگ آنها کمکم آشنا میکرد. دوران دبیرستان را در تهران شروع میکند و در سال 1318 در هنرستان شبانهروزی نساجی ثبتنام میشود، ولی پس از مدتی با انتقال این هنرستان به شاهی ( قائمشهر) برای ادامه تحصیل به این شهر میرود. شهری که نخستین کارخانه نساجی ایران در سال 1309 در آن ساخته شده بود. «او رشته تخصصی خود را در طرح پارچههای ژاکار گذراند و در لابراتوار رنگسازی کارخانه به آزمایش رنگهای پارچهها و مخصوصا ترکیب و کمپوزیسیون نقوش و دفرماسیون آنها زیر نظر استادان خارجی پرداخت.» (1)
حضور در کارخانه نساجی او را با چرخدنده و ابزارهای صنعتی و نیز زندگی سخت کارگران و توده مردم از نزدیک آشنا و روح حساس وی را متوجه این موضوعات میکند. طبع شاعرانهاش ـ میراث خانواده پدری ـ متاثر از این شرایط و سرودههای او در این زمان در وصف کار و زندگی دردآلود توده مردم و یا انتقاد از وضع موجود است. این زمان شعر «البرز آتشفشان» وی در یکی از مجلههای کارگری قائمشهر منتشر میشود. «کمتر از بیست سال داشت که وارد هنرستان هنرپیشگی تهران شد. این هنرستان یکی از مهمترین کانونهای هنری و ادبی اوایل قرن جدید بود که در 1318 بنا شده بود. در این هنرستان بهترین مدرسان ادبیات و هنر این قرن معلم بودند. شیبانی زمانی وارد این هنرستان شد که علی نصر (تاریخ نمایش)، رفیع حالتی (نقاشی و دکور)، رضازاده شفق (روانشناسی)، عبدالحسین نوشین (فن بیان) و خانملک ساسانی (ادبیات) درس میدادند.» (2)
در هنرستان با اصول بازیگری، برخورد با متون، طراحی پوشاک و آرایشِ صحنه آشنایی پیدا میکند. معلمی که بیشترین تاثیر را روی او داشت رفیع حالتی بود که شیبانی را به سمت هنر و تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا سوق داد. به این ترتیب شیبانی در 1324 در رشته نقاشی دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران پذیرفته میشود. تحصیل در دانشگاه سالهای تعیین کنندهای را برای شیبانی رقم میزند. اینجا علاوه بر آشنایی با قواعد نقاشی مدرن (تا حد امپرسیونیسم و پست امپرسیونیسم) زیر نظر مادام آشوب، با افرادی آشنا میشود که نقش مهمی در فرهنگ و هنر معاصر ایران داشتهاند. از جمله: صادق بریرانی، سهراب سپهری، جلیل ضیاپور، صادق هدایت که در آخرین سالهای عمرش با کتابخانه دانشکده هنرهای زیبا همکاری داشته است. پرویز کلانتری این دوره از زندگی او را اینگونه توصیف کرده است: «در 1331 که وارد دانشکده هنرهای زیبای تهران شدم، منوچهر شیبانی قبل از آن از دانشکده فارغالتحصیل شده بود. نمیدانم چندسال قبل، ولی او هر روز مثل ما همچنان به دانشکده میآمد و در گوشهای سهپایه نقاشیاش را میگذاشت و مشغول نقاشی میشد و با بروبچههای همدورهی ما هم رفاقت میکرد. شیبانی با رفتار بیپیرایهاش در قالب یک هنرمند مدرنیست مورد توجه همه بود. من از همان روزهای اول به شدت تحت تاثیر سبک نقاشی او قرار گرفتم و دنبالهروی او شدم. توی دانشکده تمرینهای روزانهاش در نقاشی بیشتر شامل چهرهنگاری از بروبچههای دانشکده بود. سبک کارش مثل مودلیانی خیلی ساده بود، اما گوشه چشمی هم به سنت مینیاتور ایرانی داشت.» (3)
آشناییاش با ضیاپور نیز در زمانی بود که او تحصیل خود را در فرانسه به پایان رسانده بود و با گروهی از همفکران خود پایهگذار انجمن خروس جنگی در سال 1328 شد. این انجمن که با حضور هوشنگ ایرانی، غلامحسین غریب، حسن شیروانی، مرتضی حنانه که در زمینههای نویسندگی، نمایشنامهنویسی، موسیقی و شعر فعالیت داشتند، پایهگذار مجمعی پیشرو در زمینه طرح عرصههای هنر نو، خاصه ادبیات، تئاتر، موسیقی و نقاشی میشوند و نیز مجلهای را با همین نام (پنج شماره) منتشر میکنند. انتشار این نشریه بعدها با نامهای کویر (دو شماره) و پنجه خروس (چهار شماره) نیز ادامه یافته است. علاوه بر پایهگذاران انجمن، افرادی نظیر نیما یوشیج، بهمن محصص، مصطفی کمال پورتراب و سهراب سپهری نیز با نشریات انجمن همکاری داشتهاند. میل به نوگرایی و مبارزه با سنتگرایی در انجمن خروس جنگی، خیلی زود شیبانی را به همکاری با آن و نوشتن مقالاتی پیرامون نوگرایی در شعر برای نشریه انجمن سوق میدهد.
مهمترین دستآورد جلیل ضیاپور از تحصیل در فرانسه، آشناییاش با سبک کوبیسم در نقاشی بود و در برگشت به ایران تلاش داشت تا میان سنت تصویری ایران، از جمله نگارگری و نقاشی مدرن اروپا، خصوصا نقاشی کوبیستی، پیوند برقرار کند. بهعبارتی او تلاش داشت تا آموزههای خود از نقاشی مدرن اروپا را در ایران بومیسازی کند. با آنکه انجمن خروس جنگی، با همه فراز و فرودهایش دو سالی بیشتر دوام نداشت، ولی توانست بحث و گفتوگو دربارهی هنر را از دایره محدود هنرمندان، به مجلات و روزنامه نیز بکشاند و از آن پس بود که برخی از مجلات و روزنامهها، صفحه و یا ستونی را به هنر اختصاص میدادند. ضیاپور خود نیز بخش عمدهای از فعالیتهایش را صرف تحقیق و پژوهش پیرامون فرهنگ عامه، پوشاک و تزیینات آنها میکند و خواهیم دید که منوچهر شیبانی نیز وی را در انجام این پژوهشها همراهی کرده است.
شیبانی در بدو ورود به دانشگاه اولین کتاب شعر خود «جرقه» را به چاپ میرساند و در دوران دانشجویی و در کنار تحصیل نقاشی، همچنان فعالیت شاعرانهاش را ادامه میدهد و اشعار خود را در نشریات پیشرو آنزمان از جمله «نامه مردم» و «جام جم» به چاپ میرساند. بدعت و جسارت در فرم و محتوای اشعارش نظر نیما یوشیج را به او جلب میکند و معروف است که به وی عنوان «سرهنگ شعر نو» را میدهد. شیبانی در دوران دانشجوییاش علاوه بر شعر و نقاشی نمایشنامه نیز مینوشت، ترجمه میکرد و در کنار اساتید تحصیلکردهای چون پرویز محمود و روبیک گریگوریان موسیقی میآموخت.
پس از اتمام تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا (1330) دو سال بعد راهی ایتالیا میشود تا در دانشکده هنرهای زیبای رُم تحصیل کند. این زمان سالهای اندکی از پایان جنگ جهانی دوم گذشته بود و ایتالیا در سالهای پس از جنگ؛ فقر، تورم، رکود اقتصادی و بیکاری و لطمات گسترده آن را سپری میکرد. این وضعیت سبب شده بود تا ایتالیاییها به فرهنگ و هنر خود تکانی بدهند و در این زمینه سهم سینما نسبت به دیگر هنرها به راستی شگفتآور بود. در نقاشی نیز شیوههای گوناگونی از واقعگرایی نو تا انتزاع مطلق آزموده میشد و ایتالیای پس از جنگ سه نقاش مهم را به جهان معرفی میکند: رناتو گوتوزو، لوچو فونتانا و آلبرتو بوری. رناتو گوتوزو (1912- 1987) «از معدود رئالیستهای سده بیستم بود که ضرورت کاربست زبان بصری نوین را برای تفسیر واقعیت معاصر درک کرد.» (4)
لوچو فونتانا (نقاش، مجسمهساز و سفالگر 1899- 1968) «با مفاهیم فضایی و بازتعریف مواد و برخورد خاص خود، رویکرد تحریک آمیز و نوآورانه پس از جنگ را در ترکیبی پیشگام از هنر، فناوری و علم پیش برد. او اواسط دهه 1950 با مجموعه برشهای خود شهرت بینالمللی پیدا کرد. وی سطوح بومهای تکرنگ نقاشی را میشکافت تا حس عمقی غیرقابل دستیابی را با رنگ به تنهایی برانگیزد.» (5)
آلبرتو بوری (هنرمند کولاژساز، نقاش و طراح ایتالیایی 1915-1995) «به اعتبار تجربههای نوآورانهاش در کاربرد مواد نامتعارف، یکی از برجستهترین هنرمندان ایتالیایی نیمه دوم سده بیستم به شمار میآید.»(6)
حضور شیبانی در رُم، او را با تحولات هنری از نزدیک آشنا میکرد. این زمان با بهمن محصص آشنایی بیشتری پیدا میکند، با دقت به دنبالکردن سینمای ایتالیا میپردازد و آثار نقاشی خود را به نمایش میگذارد. «در دانشکده زیبای رم به وسیله پرفسور مِلی-mieli- آشنایی علمی و عملی با نحوه تعمیر بناهای تاریخی پیدا میکند و به گروههای دانشجویی بازسازی وارد میشود و در تعمیر کلیساهای سنتکلمانتور، سانتا ماریا ماجیوره شرکت میکند. همچنین در فلورانس و ناپل به کار تعمیر فرسک و موزاییکهای رومی میپردازد و از این راه عمیقاً به طرز کاربرد مواد در نقاشی دوران رنسانس و قبل از آن آگاهی پیدا میکند.» (7)
بعد از برگشت به ایران، شیبانی بیشتر بر نقاشی تاکید میورزید. دو تابلو وی از این زمان (گرسنگی ـ رنگ روغن روی بوم 1335 و ویتنام رنگ روغن روی بوم 1335) که با رنگهای قهوهای خاکستری، اغراقهای شدید بدنها و خطوط تیره و خشن، وجههای اکسپرسیونیستی یافتهاند، شیوه نقاشی و دغدغههای اجتماعی نقاش در این زمان را نشان میدهند.
سال1335 به همراه جلیل ضیاپور که سرپرستی موزه مردمشناسی را به عهده داشت، از طرف وزارت فرهنگ و هنر به منظور تحقیق در مورد نقشونگار ظروف، قالیها و گلیمهای عشایر و گردآوری فرهنگ عامه به جنوب ایران سفر میکنند. در این سفر که دو سال به طول میانجامد، صدها طرح از شیوه پوشش لباس اقوام ایرانی و موقعیت جفرافیایی آنها از او جا مانده است. میگوید: «روزهای گرم جنوب را در زیر سایهبانها و شبهای نسبتا ملایم را برای طراحی در نظر گرفتیم، و با اجازه مسؤولان امنیتی توانستیم شبها با استفاده از نورافکنی که بر پیشانی خود بسته داشتیم، با دو دست آزاد، نقوش زینتی مساجد و امامزادهها و سردر خانهها را طرح کنیم.» (8)
نتیجه آشنایی وی با فرهنگ و رسوم و تزیینات مردم در جنوب و جنوب شرق ایران، تابلوهایی است که نقاش در آنها تلاش کرده است تا یافتههایش از این سفر را با آموختههایش از نقاشی اروپا تلفیق کند. نکتهای که در آثار همسفر وی، جلیل ضیاپور نیز میتوان مشاهده کرد. با این تفاوت مهم که بافت و خطوط خشن و کنتراست شدید تیرگیها با رنگهای درخشانی که شیبانی در نقاشیهای خود به کار میبرد، بیانی نسبتا اکسپرسیونیستی و بهدور از تزیین به آنها بخشیده است.
جواد مجابی میگوید: «نقاشیهایی که شیبانی از جنوب تهیه کرده، از لحاظ ترکیب و انسجام، از استحکام فنی چشمگیری برخوردارند. بهعلاوه، چون شیبانی شاعر هم بوده، نقاشیهایش دید او را از جهان شعر و نقش و به صورت نمادین مینمایانند که قاعدتا طراز زندگی او بوده است. رنگآمیزیهای زرد و قرمز و آبی در آثارش، روشنگر این خصیصه او (خونگرمی و جوشش و خیالپردازیهایش) است. استحکام طرح و ترکیب قطعات موضوع این دورهاش با پیوندهای فنی گسلناپذیر، بازگوی وابستگی همه چیز بههم و وحدت دادن به آنها در این دنیای وانفسا بود. منوچهر خورشید جنوب را تنفرگونه مانند سنگ گداختهای در نقاشی جاوید کرد. جریان باد و توفان دریا را به بهترین گویایی مجسم کرد. آدمهای جنوب را سرکش و استوار و مقاوم ساخت. در آثار شیبانی توجه خاصی به خانههای مردم جنوب ما شده است که دارای ترکیببندی و تزئینات واجد ارزشاند.» (جواد مجابی، پیشین)
پرویز کلانتری نیز معتقد است که «اوج فعالیت هنری شیبانی مربوط میشود به یک دوره از نقاشیهایش از چادرنشینان جنوبی: زنهایی با پوشش سیاه که بار سنگینی را بر سر حمل میکنند؛ نوع استیلیزاسیون در روند کار مدرن در این آثار خیلی چشمگیر هستند. شاید هم او تحت تاثیر جلیل ضیاپور در مجموعه نقاشیهای چادرنشینان بوده است.» (کلانتری، پیشین.)
وی با همین آثار (تابلوی عشاق و تابلو زنان جنوب) در اولین بینال تهران 1337 شرکت میکند و برنده جایزه هنرهای زیبا میشود. مجلهی «نقشونگار»در شماره 5، بهار1337 در صفحهی 29 ضمن ارائهی گزارشی درباره بینال، تصویر تابلوی «گورستان، رنگ روغن، اندازه 100 در 76 سانتیمتر» شیبانی را به صورت رنگی به چاپ میرساند. جلال آلاحمد و سیمین دانشور از گردانندگان مجله در اظهار عقیدهای گفتهاند: «در این تابلو تراش سنگین و غمآور دورنمای زنان و وجوه مشترکی که بین آنان و سنگهای گورستان وجود دارد، نکتهای است که با آشنایی دقیق با محیط ایران میتوان یافت.» (مجابی، پیشین)
همین اثر در فرهنگ دایرهالمعارف هنرهای آسیای میانه شوری در سال 1339به چاپ میرسد. شیبانی سال 1338 با پریدخت صبحی ازدواج میکند و سال بعد دخترشان آریانا متولد میشود. از حدود سال 1338 با کنار گذاشتن هرگونه بازنمایی در نقاشیهایش و در مسیری دیگر، انتزاع محض را تجربه میکند. از این پس از رنگهای صنعتی و مواد دیگری نظیر ماسه استفاده میبرد و از طریق لکهها و شرهها و چکههای رنگ، بافت غلیظ و زمخت و پویایی از خطوط محکم و سطوح رنگی تیره ایجاد میکند. به اینترتیب مختصر رنگهای درخشان و یا روشنی که به کار میبرد، نمودی صریح، بیانگر و دراماتیک پیدا میکنند.
در 1339 وی با یکی از همین آثار در دومین ببنال نقاشی تهران شرکت میکند و نمایشگاهی نیز در بانک صادرات آبادان برگزار کرده است. همچنین سال بعد در نمایشگاه نقاشی تالار فرهنگ و نمایشگاه گروه هنرمندان ایرانی، همراه با مارکو گریگوریان، بیژن صفاری، سهراب سپهری، پرویز تناولی، سیراک ملکنیان در دهلی نو حضور مییابد.
«سفر به عمق چشمها» مجموعه دیگری است که از اواسط سالهای دهه چهل در نقاشیهای وی شکل میگیرند. در این آثار نیز، مجموعه خطوط صریح، بیپروا، قوسدار و بیضی شکل، بستر بوم را به سطوح ریز و درشت و چاله مانند تقسیم میکنند. اینجا دیگر از زمخت و جرم رنگی آثار گذشته خبری نیست و خطوط نیز الزاما تیره نیستند. درعینحال حاکمیت رنگهای سرد و خاکستری سبب توجه بیشترِ رنگهای گرم و یا درخشان شده است و در کنار خطوط بیقرار و ریتمیک، فضایی ناآرام و پویا خلق کردهاند. اینجا چالههای چشم مانند، بیشترین نمود را یافتهاند. نمایشگاه نقاشی وی درتالار قندریز در سال 1345 با این مجموعه شکل میگیرد.
مجابی درباره این مجموعه از نقاشیهای وی میگوید: «القای فضا در کار شیبانی نقش عمده سازنده کمپوزیسیون را دارد. او برخلاف کارهای دوران سفر جنوبش که خط و رنگ تزئینی حالت گرافیک گونهای بدانها میدهد و شباهت با کارهای اولیه کاظمی و پزشکزاد دارد، در موفقترین دوره کارهایش که در دهههای 40 و 50 ساخته است، بیشتر با حرکت طوفانی رنگ و جنبش بیقرار دست و ذهن به ابداع فضای موسیقیوار دراماتیکی میپردازد که سرشار از حسی مهار نشده است.» (مجابی، پیشین)
علاقهاش به سینما از یک سو و میل وافرش به نقاشی، وی را به تجربهی تازهای برای تلفیق این دو هنر سوق میدهد. نمایشگاهش در گالری نگار تهران (1349) معرف این تلاش است. هرچند یکبار بیشتر اتفاق نیفتاده است. در این نمایش وی با استفاده از طلق های رنگینی که مقابل نور، به صورت دورانی، حرکت میکردند، ترکیبهای رنگینی ایجاد میکرد که به طور دائم در حال دگردیسی بودند. وی نام این شیوه را آرت سینتیک Art Cinetique یا هنر جنبشی گذاشت.
شیبانی از حدود سال 1345 به اتفاق خانواده و به قصد تحصیل به فرانسه میرود. بهنظر بعد از سالها هنرآفرینی در شاخههای گوناگون، سینما را بهعنوان نهایت همهی هنرها انتخاب کرده و به قصد شناخت بهتر آن و برای کسب مهارت بیشتر تصمیم به ادامه تحصیل در این رشته گرفته است. میگوید: «چرا با نور شعر ننویسم؟ ... چیزی که همیشه دوست داشتهام، فکر کردن به فضاست. از مدتها قبل متوجه شدهام که فضا بیانی کاملتر در هیچ هنری به اندازه سینما ندارد. پس با کمال صداقت، قبول کردم خودم را در سینما محدود کنم. در گذشته همیشه از من میپرسیدند چرا از این شاخه به آن شاخه میپرم؟ شاید ناخودآگاه دلتنگی سینما را داشتم. حالا آن را شناختهام و میخواهم همهی چیزهایم را در آن بریزم. در آینده شعرهایم را در سینما میگویم و نقاشیهایم در آن قالب متصور خواهد شد. نور و حرکت و صدا تجربههای من هستند. حالا در سینما با استفاده از این تجربهها شخصیت دیگر خودم را معرفی خواهم کرد.»
همسرش در مدت حضورشان در فرانسه دوره دکترای جامعهشناسیاش را میگذراند و شیبانی نیز ضمن کارآموزی در زمینهی برنامههای تلویزیون در پاریس، در سال 1353 از دانشکده سینمایی فرانسه در رشته دکوراسیون صحنه تئاتر و سینما لیسانس میگیرد. دو سال بعد با فیلم «عطش، مساله آب در کویر» که موضوع پایاننامه اوست از همان دانشکده، فوقلیسانس دریافت میکند. شیبانی در این سالها همچنان دغدغهی نقاشی را به فراموشی نمیسپارد و نمایشگاههای وی در خانهی هنر پاریس (1351) و گالری شیخ (1354) در تهران بیان چنین دغدغهای میباشد.
پریدخت صبحی درباره این دوره از نقاشیهای او میگوید: «نقاشی رنگ روغن چون احتیاج به آتلیه داشت و چون دائم در سفر بودیم ـ آبرنگ کار میکرد. همیشه داخل کیفش آبرنگ داشت. جایی که احساس لازم را داشت مینشست و کار میکرد. در تمام جاها و کافهها که میرفتیم طرح میزد. آنقدر طرح میزد که اندازه ندارد.»
سال 1357 و در بحبوحه انقلاب اسلامی به ایران برمیگردند. در این ایام تمرکز لازم و فرصتی برای نقاشی نداشت و در عوض، بهعنوان کارشناس رسمی اداره فرهنگ و هنر، در حوزه تئاتر و سینما فعالیت میکرد و برای تلوزیون فیلم میساخت. زمانی که جنگ ایران و عراق شروع شد و در سالهای بعد از آن، بیشتر این ایام را در ایران ماند. در مقطعی تصمیم به مهاجرت میگیرند، ولی شیبانی رفتوآمد را به ماندگاری دائم در کشوری دیگر ترجیح میدهد.
از حدود 1367 است که مجددا نقاشی را جدی میگیرد. آثار این دورهی او بازگشتی به نقاشی فیگوراتیو است. این آثار غالبا مردان و زنان روستایی را در حال کارهای روزمره و یا رقص و شادی نشان میدهند. برخلاف تلخی و تیرگی کارهای گذشته، شیبانی در این آثار بیشترین بهره را از لکه رنگهای روشن و درخشان برده است. گویی که نقاش به این طریق تلاش میکند شادی و زندگی را مقابل تلخی سالهای جنگ قرار دهد.
نمایشگاه در گالری سیحون و گالری پافر (1368) آخرین حضور نقاشانهی منوچهر شیبانی در زمان حیاتش بود و در روز دوشنبه بیستم آبانماه سال 1370 و در سن 67 سالگی و بر اثر بیماری سرطان زندگی را بدرود میگوید. همیشه یادش گرامی است.
منصوره حسینی میگوید: «منوچهر شیبانی بیقرار بود. عصیان و خشم و ناسزا بود. گاهی سکوتی اندوهگین، لحظهای فریاد بود. نیرویی سیال با بلندترین قامت اندیشه و احساس در نهانخانه داشت و این همه در جثهی کوچک او نمیگنجید.» (حسینی، پیشین)
رضا براهنی در مراسم خاکسپاری وی میگوید: «شیبانی در شعرها و نقاشیهای خود هرگز به دنبال فرمهای قراردادی نبود. گرچه هرگز نتوانست نوآوریهای خود را به کمال برساند، اما حضور و شرکت او در نهضت هنر مدرن ایران حضور ارزشمندی بود.»
1. منصوره حسینی، سیر تحولات هنرهای تصویری در بیوگرافی منوچهر شیبانی، فصلنامه کاج شماره11و12، پاییز و زمستان83
2. داریوش اسدی کیارس، تندیس منوچهر شیبانی، دوهفتهنامه تندیس، شماره132، تهران، 19 شهریور1387
3. پرویز کلانتری، پرداختن به شیوه ای شاعرانه، تندیس،11 خرداد 1389، شماره 175، ص 50
4. رویین پاکباز، دایره المعارف هنر، جلد دوم، ص 1226
5. زروان روحبخشان و بهار وفایی، گره زدن به کیهان، 1 اسفند 1402 /poshtebammag.ir
6. رویین پاکباز، دایره المعارف هنر، جلد اول، ص 320
7. منصوره حسینی، پیشین.
8. جواد مجابی، منوچهر شیبانی، هنرمندی چند ساحتی. تندیس، 11 خرداد 1389، شماره 175
نظرات کاربران