معماري شهر من آدم را قبول داشت. دیوار کوچه همراه آدم راه میرفت. و خانه ، همپاي آدم شکسته و فرتوت میشد. همدردي ارگانیک بود. شهر من الفبا را از یاد برده بود، ولی حرف میزد. جولانگاه قریحه بود. نه قدم زدن تکنیک.

سهراب سپهري، اندیشمندي منزوي، هنرمندي طبیعتگرا و شاعري لطیف، یکی از مطرحترین هنرمندان دوران اخیر بوده است. وي در مقام هنرمندي «داراي دید خاص شاعرانه و فلسفی یا بهتر است بگوییم حکیمانه پدیدار شد».
«آثار برجاي مانده از او در دو قلمرو نقاشی و شعر، گواه بر تشخصی است که در بیان هنري خود از لحاظ ارائهی قالب و مضمونی خاص بهدست آورده است». در این آثار، ردپایی از اندوختههایش از شرق و غرب، آیین بودا و مقامات مراقبه، افکار لائوتسه و کنفوسیوس و بودا، زردشت و مانی و مزدك، توجهات اسطورهاي، اندیشهی مولانایی و عقاید کریشنا مورتی معلوم است. از ایدئولوژي و ساختار اندیشهی او و تاثیرش بر هنر وي بسیار سخن به میان آمده، اما دیگر جنبهی مهم در بررسی زندگی و آثار این شاعر-نقاش، تاثیر محیط بر ادراك، احساس و اندیشهی اوست که در رنگ و بوي بومی آثارش هویداست. شناخت همه جانبهی هنرمند، بیشناخت فضایی که در آن میزیسته، امکانناپذیر مینماید.
مقصود، نه تحلیل تصویرهاي کلامی سهراب است، نه تفسیر بیان تصویرياش.
بلکه این مهم را به اهلش سپرده، تنها نظري میافکنیم به محیط و کالبدي که او در آن زیسته، شیفتهاش بود و جاي پایش را تا پایان عمر بر ضمیرش داشت.
سهراب را نمیتوان از بستر و بافت زندگیاش که در وجودش رخنه کرده و تار و پود زندگی و الهامدهندهی نقش و نفسش بود، جدا دانست و در تایید این ادعا همین بس که او خود میگوید:
«... پرنده سیاهی که در شبی از شبهاي کودکی من به باغ ما آمد و به صداي پاي من از لاي شاخههاي درخت انجیر پرکشید و رفت، جاپایش را تنها روي چند لحظهی کودکی من نگذاشت، نه، سایهاش را همراه من کرد و این سایه تا اینجا، تا همین لحظه کشیده شده است. این حادثه بر سیماي زندگی من خط یادبود نیست، تار و پود آن است. آن مهتابی آجري با خوشههاي بنفش گل... بر چه بسیار نوسانهاي من سرانگیز است.
روي این مهتابی سایهروشن را زیستهایم، درد و لذت را زندگی کردهایم. این موج تا پایان ما کشیده خواهد شد». پاریس ـ 29 اسفند 36.
سهراب اهل کاشان بود، فرزند کویر.
در بیان تاثیر محیط، فضاي طبیعی و مصنوعی که سهراب را در خود پرورانده، خوب است بدانیم که او دلبستهی کاشان بود و شیفتهی گلستانه و چنار. «به کاشان عشق میورزید. از هرجا خسته میشد، به کاشان پناه میبرد. طبیعت کاشان با وجودش آمیخته بود. ...» «سپهري بیش از هرجا به کاشان دلبسته بود. ... براي تجدید قوا، براي بازیافتن اندیشههاي پاك و دستنخوردهی کهن در اجتماعی که چهار نعل از زندگی سنتی خود دور میشد، به کاشان میرفت.»
«در پاریس بیابان نیست. این را همه میدانند؛ اما همه نمیدانند که من اگر مدتی بیابان نبینم دق میکنم.»
فضاي شعر و نقاشی سهراب، آکنده از نمادهاي طبیعت این دیار و اِلمانهاي کالبدي و معمارانهی آن است. کلماتش رنگ و بوي زندگی کویر را دارد و اندیشهی او در قالب همین نشانهها بر صفحه نقش بسته است. عناصري چون کوچهباغ، دیوار، کاهگل، حیاط، باغچه، حوض، ایوان، درگاه، اتاق، طاقچه، اجاق و پنجره که در اشعار سهراب فراوان است، تصویري از خانهی کودکی و طعمی از معماري آن میسازد. سهراب در هر اشاره و تمثیل، در هر نقش و تصویر، عناصري را بکار میبرد از جنس کویر و دشت و بیابان ـ آن چیزهایی که از فرط آشنایی فراموش شدهاند. او در اپیزودهاي شعرش، بهسادگی، رفتارهاي جاري زندگی و الگوهاي خانهشان را به تصویر میکشد و در طرحهایش «لحظههاي زنده و لحظههاي زندگی را ثبت میکند.»
«... مینشینم لب حوض/ گردش ماهیها، روشنی، من، گل، آب./ پاکی خوشه زیست./ مادرم ریحان میچیند/ نان و ریحان و پنیر، آسمانی بیابر، اطلسیهایی تر/ رستگاري نزدیک: لاي گلهاي حیاط» (روشنی، من، گل، آب) «آسمان، آبیتر/ آب، آبیتر/ من در ایوانم، رعنا سر حوض/ رخت میشوید رعنا/ برگها میریزد/ ... زن همسایه در پنجرهاش، تور میبافد، میخواند. ... من اناري را میکنم دانه، به دل میگویم:/ خوب بود این مردم، دانههاي دلشان پیدا بود./ میپرد در چشمم آب انار: اشک میریزم/ مادرم میخندد./ رعنا هم.» (ساده رنگ)
سهراب حدیث سرزمین و آداب و فرهنگش را نقل میکند.
سهراب، شاعر کویر است، «تصویرگر کویر و پرچین و آب». او نقاش این سرزمین است. «آن دیوارهاي کاهگلی و آن خاك نرم مخملی بسیط و ممتد را که میبینی، درمییابی که کجا را میگوید.» «حتا یک خط راست- این سادهترین وسیلهی بیان در نقاشی ـ اغلب در کارهاي سپهري طوري ترسیم شده است که یا افق فراخ کویر را به یاد آورد و یا راستاي درختی سر به آسمان نهاده را. کوههاي دوردست که در ایران مرکزي هر کجا برویم در انتهاي چشمانداز حضور دارند، تپههاي مواج که از کوهها نزدیکترند، مسیر نهري که شیب تپه را میبرد و قطاري از درختهاي بید را به سوي آبادي میبرد، خانههاي به هم چسبیده آبادي، بام قوسدار خانه، گوشهاي از در و دیوار خانه، ...، چند تخته سنگ، یک برکهی کوچک... اینها موضوعهاي مورد توجه نقاش است.»
در جستوجوی معمارانهی محیط سهراب، سعی بر آن بود تا الگوي معماري خانهی سهراب در کاشان و نیز فضاي زندگی وي در قریهی چنار بررسی شود. در این مقاله به اختصار، خانهی سهراب در کاشان را از نظر میگذرانیم و سپس به سراغ قریهی چنار میرویم؛ خانهی سهراب و سبک و سیاق آن را معرفی میکنیم تا گوشهاي از فضاي زندگی سهراب و طبیعتی که وي با آن انس داشت و ساعتها و روزها در آن به تنهایی میگذراند بر ما معلوم گردد. همچنین، بهمنظور معرفی نمونهی معماري روستایی که سهراب با آن پیوند داشت و میتوان ردپاي آن را در شعر و نقاشی سهراب دید، به معرفی دو خانهی روستایی چنار در همسایگی سهراب میپردازیم.
متاسفانه از خانهی پدري سهراب ـ در کاشان ـ اثري باقی نمانده است. تنها بر اساس شعرها، خاطرات و نامههاي سهراب میتوان به تصویري از آن دست یافت.
خانهی آنها در کاشان، در محلهی سرپله واقع بود. خانه ـ باغی بزرگ و چندخانواري (الگوي خانوادهی گسترده) که خانوادهی سهراب همراه با خانوادهی عموها در آن زندگی میکردهاند. محیطی مملو از تجربه و فرصتهایی براي آموختن. «... و همه جور درخت داشت. براي یاد گرفتن، وسعت خوبی بود. زمین را بیل میزدیم. چیز میکاشتیم. پیوند میزدیم. هرس میکردیم. در این خانه، پدر و عموها خشت میزدند. بنایی میکردند... تار میساختند. در عکاسی ذوق خود میآزمودند. نجاري و خراطی پیش میگرفتند...» عناصر سازندهی خانه، که در اشعار وي میبینیم، عبارتاند از: کوچه، دیوار کاهگلی، باغ، ایوان، مهتابی آجري، درگاه، اتاق، طاقچه، اجاق، پنجره، حوضی که رعنا بر سرش رخت میشست، باغچهاي که مادر از آن ریحان میچید، بام کاهگلی که سهراب از فراز آن آمیختگی غروب را با بامهاي گنبدي شهر تماشا میکرد، اصطبل اسبها و اتاق آبی که بیش از همه در اندیشهی سهراب نقش بسته؛ اتاقی که در آن خلوت میکرد، آرامش میجست و عبادت میکرد؛ اتاقی چهارگوش با طاق ضربی مدور.
باغ ما در طرف سایهی دانایی بود
باغ ما جاي گره خوردن احساس و گیاه،
باغ ما نقطهی برخورد نگاه و قفس و آینه بود
باغ ما شاید، قوسی از دایرهی سبز سعادت بود.
سهراب به چنار و گلستانه دلبستگی داشت. وي بیشتر دههی پایانی عمر و پرثمرترین روزگار خویش را به تنهایی در آنجا گذراند و بهترین آثار خود -«صداي پاي آب» و بیشتر اشعار «حجم سبز»- را سرود. آثاري که «اوج اندیشگی شاعر» است و نام وي را در جرگهی هنرمندان بنام این مرز و بوم ثبت کرده است.
«حجم سبز و صداي پاي آب پر است از تصویرهاي تازه از طبیعت و گرایش به طبیعت و ستایش طبیعت و احترام به طبیعت و پر است از پر شدن از طبیعت...»
بدیهی است طبیعت قریهی چنار، معماري و حس و حال فضاي زندگی سهراب، بر روح حساس وي، که به طبیعت و معماري عشق میورزید، اثر گذاشته و سایهاش را تا آخرین لحظه بر اندیشه و هنر سهراب کشانده است. پس، با گذري بر قریهی چنار و مکثی در خانهی سهراب، شاید بتوانیم از روزنی دیگر به فضاي هنر و اندیشهی او بنگریم.
قریهی چنار در سمت جنوب غربی کاشان، در مسیر مشهد اردهال، و در مقابل روستاي گلستانه واقع است. روستایی سرسبز که بر آستانهی آن، در کنار سلخی، چناري بلند و تنومند به رهگذران خوش آمد میگوید. جایی که به قول سهراب، با ورود خانوادهاش جمعیت آن دو برابر میشود.
باغ همایوندخت (خواهر سهراب) در این قریه است که در کنار دو خانهی زیباي دیگر ترکیب دلنشینی را پدید آورده است. سرچشمهی قنات چنار در این خانه قرار دارد. جایی که سهراب بیشتر اوقات بهار و تابستان را در کنار آن میگذراند.
آب این قنات پس از گردش به دور ساختمان و عبور از حوضخانه، به دیگر باغها میرود و آب تمام آبادي را تامین میکند.
خانهی سهراب متعلق به اواخر دورهی پهلوي اول است که توسط استاد علی معمار بنا شده است. الگوي متداول خانه-باغهاي کویري را میتوان در این خانه یافت، کوشک، حوضخانه، اهمیت محور در باغسازي و جایگیري بنا.
شایان توجه است که مصالح نماي ساختمان تغییر یافته و به آن سیمایی جدید داده است، اما تغییري در نقشهی ساختمان و سازمان فضایی آن ایجاد نشده است.
خانهی سهراب کوشکی است چهارگوش در دو طبقه، در میانهی باغی شمالی-جنوبی، طویل و محصور با چینههایی زیبا. محور ورودي باغ که در میان باغچههاي دو طرف و ردیفی از درختان میوه محصور است، به حوضخانهاي نیمهباز در مقابل ورودي کوشک میرسد و از آن عبور میکند تا انتهاي باغ.
حوضخانه در سمت شرق کوشک قرار دارد؛ فضایی است مسقف که آبی را که از سرچشمهی قنات در سمت غرب میجوشد و در جویهاي اطراف کوشک به گردش درمیآید، در حوضی نیمدایرهاي به میان میکشد و از آنجا به سمت باغهاي دیگر جاري میسازد. جبههی شمالی و جنوبی حوضخانه به سمت باغ گشوده است و صفایی دلانگیز دارد؛ جبههی شرقی دیواري بلند است که نقش جوي و حوض را به خود دارد؛ ساختمان در جبههی غربی آن واقع شده و درب ورودي آن داخل حوضخانه و روبهروي حوض است.
ارتباط فضاهاي داخلی خانه از طریق دالانی میسر میگردد. در جبههی جنوبی مهمانخانه قرار دارد؛ اتاقی مستطیلشکل که از غرب تا شرق کوشک کشیده شده است، با سه پنجرهی وسیع دو متري رو به ایوان جنوبی. درگوشهی شمالی، اتاقی کوچک با پنجرهاي متوسط رو به سمت شمال باغ قرار دارد. در بخش دیگر کوشک، سمت غرب، مطبخ و سرویس بهداشتی واقع شده است.
در بیرون ساختمان، در گوشهی جنوبغربی کوشک و در مقابل چشمهی قنات، پلههاي آجري زیبایی ما را به طبقهی بالا هدایت میکند؛ به اتاق سهراب. طبقهی بالا شامل یک اتاق نسبتا بزرگ است که در وسط بام قرار داشته و از چهار طرف فضایی باز در اختیار دارد و چشماندازي به باغ، و در ترازي دورتر به دشتها و کوهستان اطراف. اینجا اتاقی است که گویا سهراب بیشتر اوقات خود، بهویژه در فصل سرما، را در آنجا میگذارنده است؛ فضایی رو به بینهایت و با پرسپکتیوي به سوي روستاي گلستانه. بعضی این اتاق را همان اتاق آبی رویایی سهراب میدانند. اما چنانچه از اسناد استنباط میشود اتاق آبی اتاقی است که در خانهی پدري سهراب وجود داشته، در جبههی جنوبی باغ و بر سر اصطبل اسبها.
در همسایگی خانهی سهراب، در سمت شرق آن، خانهاي قدیمی- خانهی وارثزاده- از خشت و با نمایی از کاهگل دیده میشود. این خانه با الگوي خانه-باغی که در فوق آمد، نمونهاي است از معماري خانههاي روستایی این منطقه.
قدمت این خانه بیش از 160 سال و متعلق به دوران قاجار است. معمار آن استاد شهسوار معمار بوده است. این خانه کوشکی شرقی-غربی و نامتقارن است، در باغی سرسبز و باصفا که حوضخانهاي در میان دارد. این خانه سه ورودي دارد. دو ورودي از سمت قریه و در کوچه-باغ است؛ یکی از آنها مستقیما به باغ وارد میشود و دیگري صفهاي در مقابل و تنور نانی در کنارهی آن است، طاقی خشتی دارد، دری چوبین و از دالان ورودي خانه وارد حوضخانه میشود. ورودي سوم، ورودي باغ است که در محور اصلی قرار دارد. محور اصلی باغ از سمت ورودي، از میان مسیر درختان انبوه و از داخل حوضخانه گذشته و تا انتهاي باغ میرود. در اینجا نیز، فضاهاي اصلی خانه در سمت غرب حوضخانه قرار دارند و در جبههی جنوبی کوشک با ارتفاعی حدود یک متر از تراز زمین. در سمت شرق، تنها اتاقی کوچک و یک گنجه وجود دارد.
حوضخانه که نگین این خانه و نقطهی کانونی بناست، فضایی نیمباز است، در دو طبقه ارتفاع و با بامی گنبدي؛ از دو سوي شمال و جنوب رو به سوي باغ دارد و با قوسهایی در نما فضاي خانه را دگرگون میسازد. حوضی منتظم در میان آن است که نهري از سمت جنوب آب قنات را به درون آن آورده و از سمت شمال به سوي دیگر باغها هدایت میکند. چهار صفهی کوچک در اطراف حوض و در زیر بام حوضخانه قرار دارد و دالانهایی کوتاه و باریک در دو گوشهی ضلع جنوبی آن.
در محور شرقیـغربیِ حوضخانه، درست در مقابل حوض، اتاق سهدريِ مهمانخانه با ارتفاعی حدود یک متر از کف واقع شده است. همچنین، مهمانخانه نمایی سهدري به سمت جنوب دارد و رو به ایوانی گشوده میشود. دیوارهاي داخلی اتاق طاقچهبندي شدهاند. دالانی در سمت شمال ساختمان دسترسیِ داخلی فضاهاي خانه را میسر میسازد. ورود به مهمانخانه از درون این دالان ممکن شده است. فضاهاي دیگر این خانه در تراز اول، شامل یک اتاق سهدري دیگر و یک اتاق دودري است که در جبههی جنوبی واقع شدهاند، با درهایی چوبی و تابش بندهایی عمودي در بین آنها. همچنین، مطبخ و فضاهاي خدماتی در بخش درونی خانه یا در شمال آن هستند. نماي جنوبی کوشک نمایی متنوع است از سهدريها، ایوان و قوسها و نماي حوضخانه.
آنچه که در این بنا همپاي حوضخانه، بس دلانگیز است و روح از دیدن آن منقلب میگردد، بام خانه است. بامی به رنگ کاهگل با پستی و بلندیها، سایهروشنها و ترکیبش با درختان سرافراشتهاي که بر بام خزیدهاند و با آسمان لاجوردي ترکیبی وصفناپذیر را به وجود آورده، هارمونیاي با بوي معماري کویر. همان نوع معماري و ترکیببندي فضایی که به روشنی در آثار سهراب قابل مشاهده است. بهطور کلی، در تابلوها و اتودهاي دستی سهراب این فرم از بام و خانه فراوان دیده میشود.
بر بام خانه، به عبارتی در اشکوب دوم و در جبههی شمالی کوشک، تالاري پنجدري رو به شمال قرار دارد که ورودي آن از سمت شرق و غرب است. این تالار با اِشراف بر منظرهی زیباي باغ و محیط پیرامون، فضایی کوچک و دنج را، شاید براي مهمانِ خانه، پدید آورده است. دیوارهی شمالی تالار طاقچههایی متناظر با درگاهها دارد و در مرکز آن یک اجاق تعبیه شده است.
ساکنان این خانه (همسایگان سهراب) روایت میکنند که در این خانه زنی خدمت میکرده که او را ننه میخواندهاند. این زن در تمام اوقاتی که سهراب در چنار و در خلوت خویش بوده پاورچین پاورچین از کنارهی دیوار چینهاي مابین دو باغ گذشته و براي سهراب غذا میبرده است. اینطور میگویند که سهراب شعر معروفشـ «واحهاي در لحظه»ـ را براي او سروده است.
ورودیهاي شمالی این خانه ازسمت کوچه-باغ با خانهی همسایه حول یک صفه قرار دارد. ترکیبی خشت و گلی از سه ورودي با دربهاي دولنگهی چوبی، در زیر سایهی یک درخت گردو ترکیبی خوشآیند و صمیمی را در انتهاي کوچه-باغ ایجاد کرده است. در گوشهی صفهی ورودي، تنوري گِلی براي همسایهها تعبیه شده است.
خانهی وارث، دیگر همسایهی سهراب، در امتداد خانهی وارثزاده قرار دارد که ذکر ورودي آن در بالا آمد. این خانه-باغ بنایی بسیار مختصر با قدمتی حدود 60 سال دارد و به گفتهی صاحب ملک «تمام مصالح براي ساخت آن را در همین محل به عمل آوردهاند.»
کل بنا در جبههی شمالی باغ و در دو سوي دالان ورودي ساخته شده است. در سمت غرب، پلههاي بام، یک اتاق سهدري و اتاقی بدون پنجره و روزنهاي براي نور، با یک درب ورودي، قرار دارد. اتاق سهدري در مقابل محور شرقیـغربی حوضخانه واقع شده و در برابر خود صفه یا ایوانی آفتابگیر به سمت شرق دارد. این قسمت از ساختمان با خانه وارثزاده ترکیب شده و چنین به نظر میآید که بنایی واحد باشند.
بناي اصلی ساختمان در سمت شرق دالان قرار دارد. در این سو، دو اتاق ساده با پنجرههایی وسیع به سمت جنوب و کمی آنطرفتر حوضخانه قرار دارد. فضاي شاخص این بنا حوضخانهی نامتقارن آن است که در محور ورودي باغ (از سمت جنوب) بنا شده و از یکسو همسایهی کوچه است و آسمان لاجوردي چنار را در طاقی بلند قاب میکند. این حوضخانه از نمونهی قبلی سادهتر و داراي این تفاوت عمده است که فضایی است کاملا مستقل و از هرچهار طرف به فضاي باز اطراف گشاده است.
حوضخانه دو طبقه ارتفاع داردـ حدود 5/5 مترـ و بامی مرتفع و گنبدي آن را پوشانده است. در میانهی حوضخانه و در زیر گنبد، حوضی به شکل هشت قرار دارد و آب سرچشمه ده را از نهرهاي اطراف به درون کشانده و فضاي زیر بام را صفایی دگر میبخشد. هرچند ساختار مشخص و نسبتا منتظمی دارد، اما داراي فرم و نمایی متفاوت در هرچهار طرف است.
در جبههی شمالی حوضخانه که تنها ضلع نیمباز آن است، در شکم دریدگی آن، دقیقا در مقابل محور اصلی باغ، صفهاي وسیع براي نشستن و استراحت با دیدي مناسب پدید آمده است.
این خانه نیز مانند دیگر نمونههاي معماري بومی با سقفهاي گنبدي، بامی زیبا و مصفا دارد.
منابع
- آشوري، داریوش (1359)، «پیامی در راه»، کتابخانه طهوري.
- احمدي، احمدرضا (1366)، «منتخب اشعار سهراب سپهري»، کتابخانه طهوري.
- امیرقاسمخانی، پریسا (1378)، «زندگی سهراب سپهري»، شرکت توسعه کتابخانههاي ایران.
- پیرنیا، محمدکریم (1378)، «معماري اسلامی ایران»، انتشارات دانشگاه علم و صنعت ایران.
- جعفري، حبیبه (1381)، «سهراب سپهري»، سروش.
- حسینی، محمدحسن (1380)، «سهراب سپهري»، وزارت آموزش و پرورش، دفتر انتشارات کمک آموزشی.
- حقوقی، محمد (1371)، «سهراب سپهري، شعر زمان ما»، نگاه.
- سپهري، پریدخت (1380)، «هنوز در سفرم»، نشر فرزان سپهري.
- سپهري، سهراب، «هشت کتاب».
- سیار، پیروز (1371)، «نقاشیها و طرح هاي سهراب سپهري»، سروش.
- سیاهپوش، محمد (1374)، به نقل از داریوش آشوري، مقالهی «سپهري در سلوك شعر»، یادنامهی سهراب سپهري، انتشارات پرنگار پارس.
- عابدي، کامیار (1375)، مقالهی «نشانی از دوست»، از مصاحبت آفتاب، نشر روایت عابدي.
- گنجنامه، خانههاي کاشان.
- سپهری، سهراب ، اتاق آبی.
نظرات کاربران