,,

بخشی از اثر طراحی سولماز نباتی

پرندگان بی‌سایه

پرندگان بی‌سایه

پرندگان بیسایه

سایههایی در چاه

چه خیال خامی

که ما به امید تعبیر تو

تمام رویایمان را در خیابان فریاد زدیم

چه خیال خامی!

که قبیله را از سبز دامنهها

به هوای باران قصهها کوچاندیم

مشتمان را گریستیم

حنجرههایمان را فروختیم

.

.

.

حالا

رویای دیگری نمانده!

در این سرزمین بیپرنده

از ما فقط سایهای مانده

و ساربان

آهسته آهسته

 بیرون میکشد از چاه

یوسف دیگری را

 

نظرات کاربران