بخشی از اثر نقاشی بدون عنوان از آزاده رزاقدوست

نو مرثیت حسنک
لختی قلم بگریانم مگر اینبار بر تن حسنک
جوهر از جان خویش کرد و نبشت: ـ ذکر بر دار کردن حسنک ـ
شاه ؛ شیراوژنی شرابزده، خواجه؛ خصمست و خانه؛ خوابزده
دامنی آتشست آبزده ؛ خاطرِ خسته خرمنِ حسنک
ردّ زنجیر مانده بر گردن گره کور دستها به رسن
کفنی چون اِزار و پیراهن سخت پیچیده بر تن حسنک
پای بیموزهای که بر گلمیخ، سرِ بیافسری که در چنبر
سر برآر از کتابت و بنگر، روبرویت منم منِ حسنک
منم این از کِه و مِه آزرده، نیک پرورده بدآورده
منم این دوست این نظرخورده، حسنک آه دشمن حسنک
دشنه در دست و چهره با دستار،کیست در من نشسته شادیخوار؟
کز رگان خون خویش را هربار، ریخت جامی به دامن حسنک
منم و خیلِ خون، چریدهخران سنگسارنده زرخریده سران
سِند و رِند این دهان دریده وران فاش در کوی و برزن حسنک
جگر آور چنانکه مادر من ایستادهست در برابر من
مرگ؛ اما به چشم باورِ من، خَم ندیدهست گردن حسنک
آنطرف؛ چشمهای گرُسَنه هار سُربی سیرِ صبح را بیدار
سایه مردانِ پای چوبه دار اینطرف؛ خیره در زن حسنک
زیر سرپوش در سکوتی سرخ سری از ـ بیهقی ـ به خوانِ می است
که گره خورده با نگاه وی است مردمکهای روشن حسنک...
نظرات کاربران