,,

نقاشی؛ بخشی از اثر مریم طباطبایی

شعر یک

دیروز

جوانیات را در كوچه دیدم انسى

چادرش را دندان گرفته بود و

مىخواست

با كیسههای پلاستیكی و بچه

بپرد جلوی اولین ماشین

جوانیات هم خم شده بود و

بوی مرد مىداد

انسى

لباسهایت

از بس خانه نداشتى

بوی باد گرفته

خندههایت سالهاست

بند آمده

زهدانت ولی نه

كه مدام

تولههای نارس پس میاندازد

و روی دامنت

لكههای خون،گُل دادهاند

هیچكس تو را از وسط كوچه برنمىدارد

بلند شو

خودت را ببر سردخانه

انسى

دختر حاج مرتضی!

نظرات کاربران