,,
بخشی از طراحی معصومه مظفری

پایین میرفتم
شب آب انبارِ مرده بود
و من
پلههای نَمورش را
پایین میرفتم
پایین میرفتم
پایین میرفتم
هِن هِنِ کفشهای قیصری «استادی» میدان کهنه را هفده بار درید!
میدان کهنه، نو نمیشد
آب انبار ، قطره قطره تنش را رفو میکرد
و من
سطل سطل خونابه بالا میآورم!
نظرات کاربران